توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاشم زرین کیا» ثبت شده است


(اول از همه عذر خواهی میکنم بابت کم تر نوشتن در این وبلاگ ) چندی است خیلی وقت نمیکنم برای نوشتن(البته خودتون بهتر میدونید این حرف بهونه ای بیش نیست و الی کسی که واقعا بخواد کاری رو انجام بده چیزی به نام وقت نداشتن و نتونستن و اجازه نداشتن و ... نداره ولی خب چند روز اخیر حوصله ی نوشتن متنی که برای منتشر کردن داشته باشم نداشتم.

جلب توجه و شنیده شدن به گمانم مهم ترین نیاز بعد از نیاز های اولیه است (غذا و خوراک و آب و خواب به احتمال بسیار زیاد توجه کردید که اگر طفل خردسالی (در حد زیر هفت هشت ماه در حقیقت غیر عاقل) گریه میکنه دلایلش چند تا چیز میتونه باشه : گشنشه - کثیف کرده - درد داره - یا توجه میخواد.

یه مثال قدیمی هست که میگه بچه ها برای جلب توجه گریه میکنن و بزرگ تر ها برای جلب توجه خودشون رو به کشتن میدن این شاید نشانه ی مهمی باشه برای تاثیر زیاد جلب توجه در زندگی

البته نکته ای دیگه هم هست اینه که هر کسی بنا به شرایط و روحیاتش حجم خاصی از توجه رو میطلبد یکی شاید خیلی کم یکی خیلی زیاد یکی کامل از تنها بودن با خودش و با خود فکر کردن با خود نوشتن با خود فیلم دیدن لذت ببره شاید بار ها و بار ها یک سریال رو ببینه و بخنده و غرق در خود باشه یکی دیگه هم روحیش به گونه ای باشه که باید هر لحظه در جمع باشه در محیط های باشه و بگه بخنده شوخی کنه نقشه بچینه کار کنه و .... این افراد معمولا وقت زیادی با کامپیوتر نمیزارن حوصله طراحی کردن حوصله انجام یه پروژه رو که چند روز باید مداوم روش کار کنند رو ندارند و بیشتر به در شغل ها و فعالیت هایی میخورن که بکنن ببرن بدن و .... پر جنب و جوش باشه روزی که خیلی پر جنب و جوش باشه پر از حادثه پر از اشنایی با ادم های جدید پر از قرار داد پر از پروژه و ادم ها سیستم ها و ساختار های متفاوت روز فوق العاده اشون هست در صورتی که برای گروه اول این روز شبیه مرگ است و بس

البته نکته ای که هست اینه که هیچ فرقی در گروه اول و دوم نیست فقط نکته ی مهم اینه که افراد رو باید در جای درستش قرار بدهند.



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۲
سید هاشم زرین کیا




عکس این پست عکس جالبیه و دیدی که من به این عکس دارم در مورد برون دهی ذهنی مغز ادمی است.

مدت هاست که در این مورد میخواستم بنویپسم حال شاید فرصتی باشه که بتونم دربارش کیبورد بزنم.

بازار مواد مخدر دخانیات و نوشیدنی های الکلی بازار بسیار بسیار بزرگی است و مصرف کنندگان این چیز ها (جدا دیگه باید چیز گفت که از شکل مایع جامد گاز امیلاسیون و سوسپانسیون هم دار:)) قسمت بزرگی از جامعه را در بر میگیرد.

بلاشک من نمیخواهم این جا در قامت یک موعظه گر باشم که فرمان دوری از شراب و مخدرات را صادر کنم اما یه دید شخصی دارم در این باره که به گمانم تشریح کردن آن حس خوبی حداقلبرای خودم داره

اول از همه من با قانون ایجاد کردن و جزا و مجازات و غیر قانونی کردن هر چیزی تاکید میکنم هر چیزی کاملا مخالفم در حقیقت به نظرم باید همه چیز ازاد باشه ولی اگاهی عمومی در آن مورد ایجاد شود.(کسانی که نقدی در این باره دارند بسیار خوش حال میشوم نظر خودشون رو در قسمت کامنت های این پست بنویسند)



«تمدن بدون شراب امکان ندارد و بدون قید و حد هم امکان ندارد و آنجا که آزادی نیست قید و حد هم نیست .»




۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۸:۳۶
سید هاشم زرین کیا

دوستانی که من رو میشناسن یا این که با من اشنایی نسبی دارن میدونن که اصلا ادمی نیستم که به هیچ عنوان گرایش های چپی داشته باشم و از این خضعبلات بگم.

( نقلی است که به وینستون چرچیل نسبت دادن که میگه: اون جوانی که پیرو کمونیست نیست قلب نداره و اون فرد پیری که پیرو سرمایه داری نیست عقل؟؟!!) خوده من به شخصه همیشه پیرو اقتصاد بازار سرمایه داری خصوصی و ... بودم و تنها را پیشرفت ملل رو هم این میدونم و بس و از اون ادم هایی هم که نیستم که مردم رو به زهد و درویشی رهنمود کنم و بگم بله باید اقتصاد مقاومتی ( ریاضتی ) داشته باشید.بلکه معتقدم همه ادم ها باید اوضاع مالی فوق العاده ای داشته باشن و هر چی میخوان رو داشته باشند و بر مبنای انتخاب خودشان زندگی کنن)




با این مقدمه و خط و نشونی که اول کاری کشیدم میخوام به یه خصلت خیلی بد ناپسند و وحشتناک انسان ها اللخصوص خیلی از ادم هایی که میشناسم که در ایران زندگی میکنند بپردازم

مصرف گرایی

این که فلان چیز باید این مارک باشه - هر ماه باید یه دست لباس بخریم این لباس دیگه مد نیست - ااا سال جدیده باید لباس بخریم خونه رو مبل هاش رو عوض کنیم کاغذ دیواری و پارکت جدید بگیریم ااا پرده ها رو عوض کنیم - این ماشین رو بریم صفرش کنیم صفرش اومده خوبه؟!؟!!؟

اوه اوه از مهمونی ها دیگه نگم حالا این مهمونی عروسی باشه یا مراسم مرگ یا دوره همی یا مثلا جشن تولد یا چیزی شبیه این اولا که باید یه سری تغییر دکوراسیون بدین!؟!؟!
دوما که باید انواع اطعمه و اشربه اماده کنید به مقدار بسیار زیاد و بیشتر از نیاز مصرف کننده چون اگه به اندازه مصرف کننده ابشه که زشته خوبیت نداره !؟!؟




از جشن های عروسی و داستان های مربوط به اون که دیگه توضیح ندم نگم که موجب چه اختلاف ها چه ناراحتی هایی بین خانواده ها و بالطبع چه هزینه های بیخودی برای جشن ها و البته خرید های بی خود و بی جهت داماد و عروس و البته هزینه های عجیب غریب بابت جهیزیه مراسم عروسی مراسم لباس زنی و...!؟!؟!


ببینید من نمیگم که هیچ هزینه ای نکنید کفش هاتون رو پینه بزنید با دمپایی برید رو پشتی تکیه بدید خونه گلی داشته باشید از این ماشین قدیمی امریکایی ها داشته باشید( فکر کنم یکم دیگه ادامه بدم یه سری سره نخ ها پیدا میکنید از اون اواتاری که تو ذهنمه و دارم تعریف میکنم و اون وقته که من رو جمع میکنن میبرن:)

با همه این اوصاف نمیخواهم به این نتیجه برسم که زهد و تقوا پیشه کنید فقط و فقط میخوام بگم زیبایی در سادگی است در دسترس بودن منابع امری بسیار مهم است ولی استفاده درست از این منابع و پرهیز از ریخت و پاش کردن ها بیخود (یاده یه دیالوگی از فیلم فایت کلاب افتادم که میگفت : ما پول در میاریم که با اون پول بریم چیز هایی بخریم و به اونایی نشون بدیم که از اون ادم ها متنفریم؟!؟!؟!)

این که این چیزا خرید فلان لباس فلان غذا سه برابر نیاز خریدن و در اخر انداختن در سطل زباله لباس رو با قیمت وحشتناک بالا خریدن و یک بار پوشیدن و فراموش کردن آن؟؟

همه و همه این چیز هایی که گفتم در نهی مصرف گرایی مطلقه

به نظر من این که اون چیزایی که داریم رو قدر بدونیم و این که اون وسایلی که دوست داریم رو بخریم خیلی همه ولی به شخصه make it your self رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم این که اون کیفی که دارم رو خودم درست کنم



چرم اون رو خودم تهیه کنم طرحش رو خودم بدم و در آخر اون رو داشته باشم و در پشت زمینه اش خاطره ی اون چیز رو داشته باشم بسیار بسیار لذت بخش تر خواهد بود.

یا این که خونه ای داشته باشم که خودم تو ساختش دخالت مستقیم داشته باشم یا این که وقتی دارم وسایل خونه تهیه میکنم همه اجزای خونه شخصی سازی شده و فکری پشتش باشه


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۴
سید هاشم زرین کیا
خیلی سخت بود و به گمانم مدت طولانی طول کشید که بتونم نتیجه بگیرم که این پست رو چه جوری شروع کنم؟ پستی که احتمالا در مورد مهم ترین قسمت زندگی است و حول و حوش اون صحبت میکنه.
تا حالا از خودتون پرسیدید که بزرگ ترین اتفاق بزرگ ترین قسمت بزرگ ترین تکه زندگی کجاست؟؟


یکی میگه به نام خدا نتورک من یه بادرانی یا پنبه ریزی یا بیزی و... هستم (دوست عزیز اگه واقعا دیدگاهت به زندگی اینه واقعا مرسی واقعا خسته نباشی پهلوان مرسی دلاور) یا شاید یکی بگه بزرگ ترین قسمت زندگی ازدواجه (که خب دمتون گرم شام عروسیتون رو کی بیایم؟؟؟)
 این مقدمه نسبتا طنز (میدونم خیلی بی نمکم خیلی خیلی زیاد و کلا ادم نچسبی هستم:) که جدی ترین مهم ترین قسمت زندگی رو بگم:

مرگ

بله خدا اون روز رو نیاره زبونت لال شه خودت بمیری دشمنت بمیره و همه و همه رو بزاریم کنار چون بدون شک بدون دروغ ترین چیز دنیا مرگ هست و تمام هر چیزی رو میشه در مورد نبودنش شک کرد یا وجودش رو ز یر سوال بردش جز مرگ ( خواهشا به یاده این فیلم های علمی تخیلی و سوپر من و اینا نیفتین که همیشه زنده بودن چون دارم جدی حرف میزنم نه از ارزو های نوع بشر)

بزرگ ترین اختراع تاریخ بشریت بلاشک مرگ بود اگه مرگ نبود زندگی کاملا بی معنی بود هیچ هدفی وجود نداشت و زندگی رنگ خودش رو از دست میداد و واقعا چیزی با ارزش نبود ترس از ارزش دادنه که به زندگی ادم طعم میده ترس از محدودیت وقت است که میشه سوخت پیشبرنده ی زندگی 

خواستم از حرف هایی که بزرگان در این باره گفت بگم از دکارت و کانت و هگل گرفته تا علی ابن ابی طالب و محمد رسول الله اما شاید شاعر مرگ اندیش نیشابوری حکیم عمر ابن خیام به زیبایی و ظرافت شمایی از  زندگی و مرگ رو به تصویر کشیده که واقعا بسیار رویا گونه و زیباست از اغتنام فرصت تا تاثیر زندگی انسان ها(گفته ای نقل شده از ابن سینا هست که میگه مهم طول زندگی نیست عرض زندگیه)
مرگ اندیشی هیچ گاه مخالف زندگی کردن و دوست داشتن زندگی نبوده و نیست غنیمت شماردن لحظه مفهومی بسیار متعالی است.

 
در پرده اسرار کسی را ره نیست      زین تعبیه، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست     می‌خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست 



اما خب با همه این اوصاف به هر صورت این لحظه میرسه لحظه اوج رسیدن به اون چیزی که هست و بهش میگیم مرگ من دوست دارم اگه رسیدم به اون لحظه اون لحظه دقیق و ظریف و خب یه جورایی عجیب دوست دارم لبخندی باشه رو لبم و فکر کنم به این که این مدتی که از تجربه زندگی گذشته بود تجربه خوبی بود و خب به هر صورت تموم شده و سعی ام بر این بود که کارای درستی کردم

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۴
سید هاشم زرین کیا



شاید خیلی از افراد تا از وابستگی میشنون یاده داستان شازده کوچولو و صحبت های شاهزاده فضایی میفتند.( اهلی کردن و بقیه قسمت های این نوشته زیبای سنت اگزوپری در مورد دوست داشتن)

خب شاید درست باشه که به قولی اگه آدم گذاشت اهلیش کنن (اهلیش کن یعنی: احساس علاقه ایجاد کنن ) بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن هم بکشه چون ذات اهلی کردن یعنی این)

شاید این هم درست باشه اما چند سوال برام ایجاد شده:


واقعا وابستگی چیه؟؟

چرا وابستگی ایجاد میشه؟

سطح وابستگی افراد چه گونه با هم تفاوت دارد؟
آیا وابستگی اتفاق خوب و حس قابل قبولیه؟؟


میتویند با گوگل کردن وابستگی احساسی یا کلمات شبیه  این و یا با بررسی ساختار ذهنی انواع بررسی و تاثیرات بر روی مغز وابستگی رو به طور کامل مطالعه کنید.

من همیشه از وابستگی میترسیدم تا اون جایی که یادمه همیشه و همیشه میترسیدم. به غیر از حس ترس از دست دادن اون چیز( دوباره میگم منظور از چیز اینه که اون چیز هر چیز میتونه باشه شامل: افراد - اجسام - اماکن - تفریحات - لذت ها و شغل و هر چیز دیگه ای که هست)

دلیل های دیگه ای هم داشتم حسم  این بود که یه چیز بهتر و بالا تری از پس پرده این هم هست پس وابسته بشم به این چیزی که الان میبینم احتمالا موجب میشه که به اونی که در اینده باهاش روبه رو خواهم شد پشت پا بزنم(سره همین میگفتم خب FREE AS A BIRD  ولی دیدم نه ظاهرا این جوری نیست وابستگی رمز لذت بردن از زندگیه این که همیشه در تنش باشم همیشه در حال انتخاب کردن باشم لحظه های انسان را بدتر میکنه من باید چیزی رو انتخاب کنم که در همان لحظه ازش لذت میبرم و گمون میکنم که همین انتخاب خوبه همین نه هیچ چیز دیگه)

آدم نمیتونه خیلی به این چیز ها که کاملا درونیه و خیلی خیلی شخصی توضیحی بده به همین خاطر افراد در جامعه ای مثل ما همیشه در پشت پرده هستن چون میگن:

ااا زشته نباید در موردش صحبت کرد.

ااا نگید یارو میفهمه برات جالب و ... است و تل (منظور از تل یعنی هزینه ارزشی که باید بخوای خرج کنی سره چیزی ) رو میبره بالا وقتی یه چیز خیلی خوب رو دیدی و خوشت اومد هیچ وقت نباید این رو رو به روییت بفهمه من جمله خرید لباس و خونه و ماشین و... اگر خوشت اومد نباید ازش تعریف کنی که نرخ رو ببره بالا


(مثالی که شما تو ذهنتون هم هست درسته شک نکنید )


من به شخصه حس تعلق و وابستگی بسیار بسیار عمیقی حتی به اجسام دارم ( تبلت - اتاق - صندلی - مونیتورم ) و در صورت نبود آن ها یا مشکلی پیش اومدن برای آن ها حس بدی پیدا خواهم کرد. حال دیدگاهم در مورد انسان ها رو بررسی نمیکنم  ولی خود گیر حدیث مفصل رو با این اوصاف نظرم اینه که باید وابستگی کاملا دو طرفه باشه و مخصوصا از سمت رو به رویی بیشتر باشه (ایپدم باید من رو بیشتر دوست داشته باشه تا من ایپدم رو :)


(شاید بگید خب این یه جورایی خودخواهی هست ولی خب خودخواهی نیست بالا بردن ضریب اطمینانه این ایپد من اگر من رو دوست نداشت هشت بار LCD  اش نمیشکست)


حال میخواهم به ادامه بپردازم آیا وابستگی موجب ساختن دوست داشتن و عشق و علاقه میشه؟؟


آیا عشق و علاقه همان وابستگیه؟؟


(در یه پستی به صورت جداگانه در مورد ساختار علاقه و دوست داشتن سعی کردم به اندازه ای که در حد خودمه بنویسم که این نوشته تا چند وقت دیگه پست خواهد شد)



شاید دوست داشتن و علاقه داشتن و وابستگی یه جورایی نشونه های شبیه هم دارند مانند:


۱- سختی نبود اون چیز

۲- والا تر دیدن اون چیز نسبت به واقعیت

۳- حس همدلی با اون چیز

۴- ایجاد حس همدلی و مشارکت در هر دو


حالا تفاوت هایی نیز به نظرم بین این دو مفهوم وجود داره:


۱- علاقه داشتن لزوما وابستگی میاره ولی بالعکسش صادق نیست

۲- وابستگی ترک پذیره و میتونه عمقش کاهش یا افزایش پیدا کنه ولی دوست داشتن و علاقه داشتن یه جورایی صفر و یک هست


یه نکته مهمی هست اینه که نباید از وابستگی ترسید باید چسبید بهش و ولش نکرد باید از وابستگی جدا نشد باید با آغوش باز اون رو در بر گرفت باید با سلول به سلول بدنت اون رو بپذیری و دوستش داشته باشی باهاش زندگی کنی ازش لذت ببری نه این که فکر کنی یه عنصر اضافه است وابستگی و دوست داشتن هست که ما انسان ها را میسازد و به ما انسان ها قدرت تغییر میده این هستش که به ما قدرت استفاده و ایجاد هیجان رو عطا میکنه


بعضی اوقات وابستگی خیلی بی دلیله گاها این وابستگی به یک فردی هست که اصلا کلا بودن خودش هم برای خودش دلیل نداره چه برسه به دلیلی برای خواستن او و احساس کردنش

نمیتونم از وابستگی و رابطه حسی بگم و یاده اون صحبتی که با یکی از دوستام کردم نیفتم گفت:

(الزاما وقتی بحث از رابطه احساس میکنی نباید یه نفر رو مد نظر بگیری میتونی از یه نفر هم صحبتی اش رو لذت ببری یه نفر پولش رو یه نفر رابطه احساسی اش رو .... نباید حس مالکیت ایجاد بشه که این فقط برای منه و من هم فقط برای اونم ) خیلی برام عجیب غریب بود این حرف خیلی منافات داره با اون چیزایی که جامعه و دنیا بهم یاد داده)

اتفاقا چند روز پیش با یک ادم بسیار پر مطالعه با تجربه و دنیا دیده صحبت میکردم و یه چیز جالب گفت میگفت موجودات یه سری موناگمس هستن(یعنی در کل زندگی شون یک جفت دارند فقط یه سری از نهنگ ها یا یه سری روباه و .....) انسان ها این جوری نیستن (یعنی در حقیقت در زندگی شون روابط با افراد متنوعی دارند) البته گفت این به این مبنا نیست که در یه زمان همزمان یه سری روابط عجیب غریب با افراد مختلف ایجاد شود بلکه ممکنه در زمان های مختلف زندگی با افراد مختلفی باشه(البته ممکن هست ممکن هم هست این جوری نباشه و اولین رابطه بهترین رابطه بهترین بهترین ها باشه ) و جالب اینه که در تاریخ اجتماعی ایران(البته مطالعه من تو این زمینه اندک بوده ولی برنامه دارم که بیشترش کنم )


پینوشت:


راه نداره ظاهرا باید این پست رو باز ادامه بدم

چشم ادامه میدم


الان دارم به بهانه ی ولنتاین:))) این پست رو اپدیت میکنم :))




اصلا کاری با این که فلسفه این داستان ولنتاین چیه ندارم!

یا این که چه جوریه که همه دارن برای هم و یه نفر برای چند نفر کادو های متنوع میخرند هم کار ندارم؟؟!!؟
این که رنج سنی بعضی از کادو دهنده ها و کادو گیرنده های خیلی کم هست و به هیچ عنوان در حد ازدواج کردن یا چیزی شبیه به این هم نیست نمیگم
این که ایا برای این که عاشق یه نفر باشی یا دوستش داشته باشی باید ازدواج کنی؟!؟

اصلا یه سوالی که من رو خیلی درگیر میکرده کرده و فکر کنم خواهد کرد اینه که بزرگ ترین سختی عشق چی میتونه باشه (به گمونم احساس مسولیت کردن )

ایا برای این که به کسی عشق بورزی انقدر باید انرژِیت رو برای اینده بزاری؟!؟!

ایا در زندگی فرد فقط به یه نفر میتونه عشق بورزه؟(برفرض این که کسی رو پیدا نکرده

چون یه برنامه ای هست اینه که فرد باید یه نفر رو ببینه عاشق همون یه نفر هم بشه و بره جلو ... و همین و داستان تمام!

یه چیز دیگه هم اینه که بالفرض که یه نفر برات جالب بوده باشه و فکر کنی دوستش داری خب این رو با فرد مورد نظر در میون میزاری نتیجه اش چی میشه احتمال داره اون فرد در جواب بهت چیزای مختلفی بگه :


۱- من اوکی نیستم 

۲- شرایطش رو ندارم 

۲- در یه رابطه هستم 

۴- خب از این حرف چه هدفی دارید

۵- منم عاشقتم 

۶- اوهوم باشه 

۷- ببخشید از شما خوشم نمیاد 

۸- برو بابا چی فکر کردی پیش خودت بابا 

۹- باشه با هم اشنا شیم

10- من ادم این جور چیزا نیستم


حالا میرسیم به نکته ی بعدی این که بعد از این که این صحبت ها انجام شد باید چه کنیم .


من بلد نیستم که وقتی از کسی خوشم اومد باید چی کنم؟

یه جوابی هست : سگ و شغال و گرگ هم بلدن که چی کار کنن تو بلد نیستی؟؟

خیلی ساده است 


اما ترس ترس از نه شنیدن ترس از خراب شدن رابطه ترس از اینده بدترین چیزا تو زندگی هست


اما یه چیز هست که خب خیلی وحشتناک تر از اینه ترس از انجام ندادن و اون اینه که یه زمانی خودت و خودش حس خوب طرفین دارید و به نظرتون بهترین لذت دنیا رو دارید میبرید تمرکز فوق العاده خوش حالی زیاد حس خوب زیاد این که دنیا چقدر شیرینه رنگ های جهان چقدر پر رنگه و همه اتفاقات خوب ولی بر اثر یک عامل خارجی این ارتباط منهدم میشه (داستان ترسناک الان شروع شد) نمیدونی باید چه کنی شاید اولش بگی بیخیال بابا مهم نیست چیزه که زیاده ادم!؟ این نشد بعدی ولی ترسناک موقعی میشه که وقتی هی فکر میکنی هی و هی و هی و هی فکر میکنی و احساس های وحشتناک بد میاد به سراغت شاید این حس نتیجه اش بشه خودکشی حتی(خیلی از ادم های بزرگ در تاریخ بودن که به خاطر احساسات و این داستان ها دست به خودکشی زدن فکر نکنید این کار فقط برای تینیجر های بچه ننه است.)

همه اینا رو گفتم که شاید بگم بهتون یه پایان تلخ خیلی بهتر از یه تلخی بی پایان هست

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۰:۵۰
سید هاشم زرین کیا

دو روز پیش تولد یک فرد تاثیر گذار بسیار بزرگ در تاریخ معاصر بوده

وقتی میخواست از خودش یاد کنه نگفت ثروتمند ترین فرد دنیا بنیان گذار کامپیوتر شخصی و....



نوشته فعال انسانی


بله بیل گیتس پسر یک وکیل بزرگ ایالتی بوده ( پس این شوخی که میگن اوضاع مالیش بد بوده یه جوکی بیش تر نبوده بلکه در گران ترین و بهترین کالج ها درس خونده)


این که ایشون ۱۵ سال ثروتمند ترین فرد رسمی جهان و ۲۵ سال مدیر عامل مایکروسافت بود بر همه عیان است و در حال حاضر هم رنک یک ثروتمند ترین فرد جهان را دارد با ۸۶ میلیارد دلار ثروت اما یکی از نکاتی که برام در مورد بیل گیتس جالبه بوده و هست اینه که ایشون ثروت بسیار پایداری ( گمونم نزدیکه بیست سال داشت قبل از اون راکفلر بود که اگر ثروتش رو به پول الان تبدیل کنیم میشه ۴۵۰ میلیارد دلار) و این ثروت از راه پیشرفت تکنولوژی بود نه زمین و تجارت و چیزای شبیه به این ها بوده باشه


نکته جالب دیگه ای هم که در مورد بیل گیتس هست اینه که ایشون بزرگ ترین خیر دنیا و فکر کنم یکی از بزرگ ترین خیرین تاریخ هستند بنیاد بیل و ملیندا گیتس در یک سال بیش از چهار میلیون نفر رو از مرگ بر اثر مالاریا نجات داد.


این فعالیت رو میتونیم بگیم بزرگ ترین نجات دهنده بشری تاریخ بوده است


یه چیز دیگه هم که جالبه اینه که ایشون همه ثروتش رو وقف کرده و بعد از مرگش ثروتی به فرزندانش نخواهد رسید البته بیل گیتس خرج خاصی در زندگی اش هم نداره

نه رویس داره نه ساعت رولکس (بلکه یه ساعت کاسیو داره) و خیلی چیزای دیگه که بقیه ثروتمند ها انجام میدن و پول هاشون رو اتیش میزنن رو انجام نمیده ( البته ایفون هم نداره ) راننده خاصی هم نداره و ماشین خاصی هم نداره البته یه پورشه ای داشت که فقط یه دونه از این پورشه در ایالات متحده وجود داره که دلیلش قیمت گرانش نیست بلکه الایندگی بالاشه که اجازه ورود به ایالات متحده رو نداره ( بیل گیتس اجازه ورود این ماشین رو در زمان کیلینتون از شخص رییس جمهور گرفت )

بیل گیتس نسبت به وجود داشتن خدا ندانم‌گرا است اما رهنمودهای مذهبی مسیحیت را از نظر اخلاقی تحسین می‌کند و فعالیت‌های نهاد خیریه خودش را مدیون حضورش در کلیسا می‌داند و این را بیشتر نوعی باور اخلاقی می‌داند تا باور مذهبی و نتیجه عمل برایش مهم تر است تا فرایند عمل

یه چیز دیگه ای هم در مورد بیل گیتس برام بسیار جالب هست اینه که این بر ساختار بیشتر تاکید داره تا اتفاقات معمول

به این صورت که همان طور که میدونید در حال حاضر کمک درمان سرطان و... خیلی زیاد شده (محک - ارین آمل و...) که این نمونه هایی که گفتم از نمونه های ایرانی مراکز سرطان هستن ولی بیل گیتس به این اعتقاد داره که میشه با ده هزار دلاری که خرج درمان سرطان یک کودک در فلوریدای امریکا خواهد شد.

اون خرج رو در نامیبیا کرد و با تامین آب سالم چند روستا موجب شد که صد ها کودک از مرگ رهایی پیدا کنند.

متاسفانه ما وقتی چیزی رو لمس کنیم احساستی میشیم و واکنش نشون میدیم(وقتی کودکان کار رو میبینم میخوایم همون لحظه چیزمون رو بدیم به اون بچه یا یه پیرزن یا پیرمردی که داره گدایی میکنه میخوایم هر چی داریم رو بهش بدیم)این کار توصیه میشه خیلی هم خوبه باید به یه کودک سرطانی کمک کرد یا این که حدیث موکد داریم که هر کسی که دستش رو جلوی شما دراز میکنه باید گره ای از کارش پیش ببرید شده یه پول خیلی خیلی کم ولی باید این پول خیلی کم رو هم بدید ولی از اون جایی که مسئولیت داشتن و احساس مسئولیت اجتماعی داشتن در این موارد بسیار مهم تر از اون رفتاره هست پس در نتیجه تاکید میکنم که باید ساختار مند این رابطه ایجاد شود

یکی از ساختار مندترین سازمان های مردم نهاد در داخل ایران جمعیت امام علی است

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۹
سید هاشم زرین کیا

نه به اسمارت فون

اگه جز دوستان و اشنایان من باشید و شناخت کمی هم داشته باشید درباره من بلاشک میدونید که من چقدر عاشق تکنولوژی هستم پس لطفا از گفتن این که من ادم کدی هستم ( و شبیه اون ادم هایی هستم که میگم اره قدیما خیلی خوب بود خونه ها بزرگ بود همه فامیل با هم بودن و غذا کم بود ولی با محبت بود مردم سالم بود نو .... نیستم )استفاده نفرمایید.

تکنولوژِی چیز عالی هست فوق العاده خیلی عالی ( البته تاثیر اصلی تکنولوژی بالا بردن سرعت کار ها است پیاده میشه از جایی به جایی منتقل شیم اما با کنکورد میشه خیلی سریع از جایی به جایی رفت(میدونم کنکورد دیگه بازنشست شده ولی هنوز هم سریع ترین روش انتقال مسافر تاریخ بوده البته شما بهتر از هر کسی میدونید اقامون ایلان ماسک داره هایپر لوپ و اون انتفال روی زمین با فضاپیما دراگون رو توسعه میده )

با توسعه تکنولوژی موبایلی و اینترنت و نرم افزار ها زندگی ها سهل ساده دقیق و زیبا تر شده 

حالا شما هم میگید اره دیگه اسمارت فون ملموس ترین و البته نزدیک ترین چیزی است که از تکنولوژی روی ما سواره ( البته من بار ها و بار ها در مقالات مختلف و سخنرانی ها ذکر کردم که اسمارت فون ها نزدیک ترین چیز نیست نزدیک ترین کسه چون جزیی از انسان مدرن شده و البته در خیلی از افراد اون ادمه جزیی از اسمارت فونه شده است)

من معتقدم که اسمارت فون موجب شده همه ی ادرس ها رو سریع ترین حالت پیدا کنیم موجب شده هر جا خواستیم هر لحظه از زمان سرگرم بشویم موجب شده هر چیزی که جالب بود رو در لحظه ثبت کنیم (عکس صدا ویدیو و متن) هر جا خواستیم هر چیزی که رو میتونیم به اشتراک بزاریم چه به عنوان ویدیو چه عکس و چه متن چه با دوستانی که یه پله دور ترند (با اینستاگرام) یا افرادی که حلقه نزدیک ترن(تلگرام و واتس اپ)

حالا میخوام چند دلیل اصلی رو بگم که چرا از اسمارت فون استفاده نمیکنم(من هیچ وقت تجویز نمیکنم ندیده و نشنیده هم چین چیزی رو)

۱- نمیخوام همه جا سرم تو اسمارت فون باشه

۲- نمیخوام تمرکزم به فنا بره و هر لحظه در حال چک کردن نوتیفیکیشن باشم

۳- نمیخوام روابط با تعداد زیاد ولی عمق کم داشته باشم(یه مثال سوپ هست که جالبه )

۴- دوست ندرام هر لحظه همه چیز رو هی ثبت کنم و اون لحظه رو از دست بدم

۵- نمیخوام به هر دلیل مسخره ای افرادی مجانی با هام تماس داشته باشند و چرت و پرت بگند

۶- نمیخوام شب با چک کردن اسمارت فون بخوابم و صبح هم باهاش بیدار شم حموم و دستشویی و سر غذا هم مسلح به خراب کننده ترین چیز دنیا باشم

۷- نمیخوام وقتی حضوری با یه سری هستم غیر حضوری با کسی دیگه ای هم باشم

۸- نمیخوام همزمان چند کار را انجام دهم چون مولتی تسکینگ سرعت و دقت کار ها رو نابود میکنه ( هر کسی هم غیر این بگه و بفرمایند خیر مغز بنده همزمان چند کار میتونه بکنه یا مغز زنان این جوریه اون جوریه و...داره اشتباه میکنه و چیزی در مورد ساختار های مغزی نیمدونه به عبارت دیگه توهم داره همون طور که سابقه نداشته یه نفر بگه اوه من الکل مصرف کردم رانندگیم خطرناکه بلکه میگن: من؟!؟!؟ حالم عالیه خیلی هم دقیق هستم و در بهترین حالت رانندگی به سر میبرم ... :))))


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۳:۲۱
سید هاشم زرین کیا

میریم برای کیبورد درمانی:))

چند وقت اخیر یه سری برنامه های جدید دارم و کار هایی رو شروع کردم از جمله :


1- قبل ساعت شش صبح بیدار شدن

2- پیاده روی روزانه حداقل چهل و پنج دقیقه

3- شروع تمرین یوگا با کتاب خود آموز 28 روز با یوگا هتیلمن

4 - مطالعه دقیق ادبیات کلاسیک شده حتی یک ربع در روز(انقدر مضخرفات در روز میخونم و میشنوم باید حتما یه متن های فوق العاده ای باشه که در روز بخونم و اونا رو بشوره ببره)

5- کم کردن استفاده ی غیر مفید از تلگرام و اینستاگرام

6- شب ها زود خوابیدن (بی دلیل بیدار نبودن به گمان کلمه بهتریه)

7- سالم تر غذا خوردن

8- متمم رو بیشتر بخونم(متاسفانه چند وقت اخیر خیلی خیلی کم شده :((


تا ببینم چقدر میتونم این رو اجرایی کنم :))


پ ن : ای کسانی که میگید این کارا چیه و یوگا برای خانم های باردار و پسر های ... است بدانید و اگاه باشید یوگا بهترین ورزش برای بالا بردن توان بدنی و تمرکز بر روی عضلات است و بنده هم هم نظر با شما دوست گرام بودم که این سوسول بازی ها ماله بچه قرتی هاست ولی خب با دیدن عکس های یوگا کار کردن مک گرگور و می ودر (اسطوره های زنده ی ام ام ای و بوکس ) فهمیدم سخت در اشتباه بودم









پینوشت: برنامه های سال ۹۸ رو میخوام این جا بنویسم:


۱- بالا بردن سطح توان بدنی (ورزش و غذای سالم)

۲- توسعه ساختار سایت زرین سیستم

۳- توسعه دیمانسه

۴- انجام یه سری مقاله و پروژه جهت دانشگاه

۵- مطالعه روزانه

۶- نوشتن روزانه

۷- رشد دادن شخصی

۸- در مورد کسی حرف نزدن و اظهار نظر کردن 

۹- مکتوب کردن عملگرد ها و ثبت دیتا ها 


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۶
سید هاشم زرین کیا

خب خیلی از کسایی که من رو میشناسن و از علایق احوال ایده ها و مراجع من اشنا هستن ( خواستم بگم هیرو ولی به گمونم کلمه خوبی رو انتخاب کردم (مراجع:)

این رو میدونند که من خیلی تحت تاثیر و یا این جوری بگم تحت شعاع و البته مدینه فاضله (البته این یک فرده یه نفر که به نظرم کارش درسته) که خب الان یه جورایی شده سلبریتی اما برای من فاندر بودن خطر پذیری نوع نگاهش به دنیا و زندگی واقعا جذابه و یه جورایی دوست دارم در راه او قدم بزارم (راه توسعه - توسعه جهان در همه زمینه ها ) کسی که تا الان صنایع فضایی- صنایع خوردو سازی -نقل و انتقالات بانکی را متحول کرده و قصد دراد صنایع حمل و نقل - انرژی - کره سازی( یاده حرف  محمد رضا شعبانعلی افتادم که میگفت اقای مهندس واثقی شهرک ساز نیست دیگه شهر سازه من هم میتونم بگم این هیرو بنده شهرک ساز و شهر ساز و یا حتی کشور ساز و یا قاره ساز (مثل جناب اقای کریستُف کُلُمب) نیست بلکه کره سازه کسی که میگه اگه کمکم کردن که کردن نکردن هم مهم نیست تا 2025 ما شهرک نشینی رو ایجاد میکنیم)

خب معرفی میکنم(البته اگه تا الان نفهدید کیه یا کلا نفهم تشریف دارید یا ایلان ماسک رو نمیشناسید)

 

ایلان ماسک

 

خصوصیت های اصلی که ایشون رو به نظرم شاخص میکنه شامل :

1-دقت بسیار زیاد بر روی مفاهمی

2-ریسک پذیری بسیار بالا

3- قدرت مدیریت بسیار بالا( که خب این در لایه های مختلف قابل مشاهده است)

4- نترس بود

5- مهم نبودن شکست برای او

6- اینده بینی

7- نیاز سنجی درست

8- دنبال چیزایی میره که بقیه نمیرن و خب شبیه شکسته

9- هر چی که ببینه بده بد عمل میکنه درست عمل نمیکنه خوب نیست عالی نیست رو میگه ا اینجوریه اشکال نداره یکی میسازم بهتر از این:))

برای نکته هشت یه مثالی دارم و اون اینه که فکر کنید روز اول تمرین بوکستون هست و هیچی از بوکس نمیدونید ولی همون روز اول میای میگی من الان مایک تایسون رو به مبارزه میطلبم

طبق قوانین اماتوری و خیلی داستان ها احتمال این که مایک تایسون اوت شه توسط تو هست اگه اوت شدی که خب مهم نیست مایک تایسون بود معلوم بود اوت میشی ولی اگر مایک رو زمین بزنی اون وقته که دنیا تکون میخوره(زدن به زمین مایک تایسون با تحلیل دقیق او ممکنه)

 

حالا خب همه اینا رو گفتم نه به خاطر این که یک شخص جدید رو بشناسید و ( یا اگه این شخص رو میشناسید و زیاد اسمش رو میشنوید بگید باز این ما رو زخمی کرد نابود کرد ول نمینه و...)

خواستم یه کاری که این اقا کرده رو تکرار کنم.

ایشون چند سال پیش تو وبلاگش نوشته بود که اره اول میرم یه ماشین سوپر اسپورت میسازم بعد میرم یه سدان لوکس میسازم بعد یه اس یو وی و بعد هم یه ماشینی که همه بتونن بخرن

حالا من هم میخوام یه رازی رو بهتون بگم

 

میخوام دو یا چند کسب و کار خیلی قوی و اثر گذار داشته باشم که صنعت های وابسته به خودشون رو تکون بدن یه نهاد یا یه ساختاری اموزشی یا چیزی شبیه این هم درش شرکت کنم و تاثیر گذار باشم برای از بین بردن فقر جهانی و گسترش رفاه و..... و از اون ور هم مدینه ی فاضله ای که تو ذهنم هست رو بسازم همین بود رازم رو به کسی نگیدا پیش خودمون بمونه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سید هاشم زرین کیا
شاید تیتری که برای این پست گذاشتم یکم عجیب باشه
کیبورد درمانی؟؟!!!
قاعدتا کیبورد یه قرص نیست یا یه میوه افریقایی یا در جنگل های امازون نیست
بلکه همین کیبوردی که جلو روی شماست همون کیبورد رو میگم
ایزاک اسیموف رو به یاد میارم (احتمالا یکی از بیشترین نویسنده های دنیا بود با اون حجم از نوشته ) بهش گفتن اگه بگن یه ساعت دیگه میمیری چی میکنی؟؟؟ گفت تند تر تایپ میکنم
 یه حس فوق العاده ای در انسان ایجاد میشه وقتی تمام چیزی که تو ذهنشه رو منتقل میکنه به کیبرود از ایده هاش دغدغه هاش و خیلی چیز های دیگه میگه از این میگه که چه جوری میشه دنیا بهتر شه از ارزو هاش میگه از زیبایی های دنیا میگه همین ها هستن که دنیا رو میسازن.
و این بهش ارامش میده ارامشی که بسیار بسیار لذت بخشه و برای او تسکین قلبی هست.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۹
سید هاشم زرین کیا