تجربه خانه نشینی:)
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه میخوام به یه داستان شخصی بپردازم.
یه پنج شنبه ای بود به گمونم اخرین پنجشنبه سال که میشد ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ صبح خوبی شروع شده بود مثل اخرین روز های اخر سال و کار ها پشت به پشت هم انجام میشد روز خوبی بود دو تا از دوستان رو بعد مدت ها دیدم و بسی خوش حال شدم.
در حین هماهنگی یک سری کار ها بودم و در گیر کار های ظهر که یکی از دوستان گفت بریم و یه ابمیوه بخوریم.
رفتیم و ابمیوه ای بس دلپذیر رو به بدن زدیم ( چه معجونی هم بود ) وقتی از در ابمیوه فروشی مذکور اومدیم بیرون یه حس رضایت درونی فوق بشری مرا در اغوش گرفت شاید دو یا سه قدم جلو تر بادی بسیار دلپذیر هم به سمتمون وزید و بنده ی سر پا تقصیر بنا بر حظ وافری که مییبردم بنا بر ذوق دستانم را باز کرده و پریدم.
پریدن همانا و پیچ خوردن پا و سیاه و سفید شدن دنیا و بم شدن صدا ها همانااااا به سختی به سمت ماشین رفته و به منزل رفتم
بعد اندک زمانی دیدم که بله واقعا جدی جدی یه خبری شده و پای بنده یه اتفاقی افتاده براش و بنا بر توصیه پدر و همراه با ایشان به سمت مریضخانه رهسپار شدیم ( نکته ای که هست اینه که عزیزان وقتی میری به بخش اورژانس بیمارستان ها انقدر تیکه پاره میبینی که درد خودت هم یادت میره ولی خب درد من دردی عمیق بود و واقعا درد میکرد) طبیب محترم بعد از دیدن بنده ی رنجور لبخندی زده و میفرماید: جوان هم جوان های قدیم ما از درخت میفتادیم و هیچیمون نمیشد اون وقت شما جوان ها( خب مرد حسابی تو بابات کینگ کنگ بود به من چه !؟!؟ والله) حال پس از عکسبرداری فرمودند شنبه تشریف بیارید برای دکتر متخصص و تا آن زمان بنده به استراحت پردازم و پا را در آتل قرار بدهم
( نمیدونم چرا وقتی پام تو اتل بود و بالا گذاشته بودم و سر در لپتاپ به انجام کار ها میپرداختم هر کی قصد جویا شدن حالم را داشت اول پام رو فشار میداد بعد میگفت حالت چه طوره!؟!؟ خب لعنتی این پا درد میکنه وقتی فشارش میدی فریاد من بالا میرود حیف حیف که در نزد خانواده هستم و الی به فحاشی میبپرداختم که معانی اش را باید در داخل کتاب های مرجع لغت شناسی کشف میکردید) به هر صورت.
روز شنبه فرا میرسد و بنده به همراه پدر بزرگوار به سمت متخصص ارتوپد میرویم و متخصص محترم فرمودند که ای جوان تاندون هایت پاره شده است و احتمالا باید عمل کنی!؟!؟ ( یا امام غریب ) الی ای الحال در گچ به سر ببر به امید خدا خوب خواهی شد و ضمن این که پنج روز اینده هم استراحت مطلق کن و من الله توفیق
این شد که پای بنده در گچ رفت و پنج روز فاصله ای بیشتر از مبل خود تا تخت و تخت تا مبل ( البته قضای حاجت )را ندیدم.
برنامه کاری فوق العاده ای پیش رفت تقریبا بیش از ۱۴ ساعت کار مفید فوق العاده و پیشرفت های عالی از لحاظ کاری
در روز اول که استراحت مطلق تمام شد همراه با یاران صمیمی به سمت صبحانه روان شدیم ( گوشت و نون) و در همان جا تصمیم گرفتیم هفت روز آینده را گیاه خوار شویم؟!!؟ ۱ الی ۷ فروردین که حاصل شد چه کباب های بره چه خوراک ها و اطعمه ی دل پذیری را که از دست ندادم ( البته شوخی میکنم خیلی اتفاق خوبی بود حس فوق العاده ای داشتم بابت گیاه خواری) در این چند روز به مطالعه و سایت و بیشتر نوشتن مشغول بودم امری سخت دلپذیر و هیچ کسی هم با بنده ی پا شکسته کاری نداشت و خیلی خوش حال به مطالعه و نوشتن پرداختم حیف و صد حیف که در روز شش فروردین وقتی مادر عزیز خواست منزل را ترک کند فراموش کرد پنجره را ببندد و بنده در داخل منزل فریز گشته و سرمایی بد خوردم بد یعنی بداااا خیلی بد به گونه ای که دو روز از زمان استراحتم را به خاطر ندارم و به تب و لرز و پریشانی گذشت البته هنوز هم سرماخوردگی بنده ی سر و پا تقصیر با تزریق امپول های مکرر - انتی بیوتیک و قرص و دوا نوشیدنی و .... خوب نشده ولی خب رو به بهبودی هستم.
در کل این چند مدت فرصت خوبی بود برای این که به استراحت بپردازم ( یعنی خوابیدماااا) - خیلی از کار های عقب مونده نوشته ها و پروژه هام رو انجام بدم - متاسفانه قرار بود درس های دانشگاه را بخونم که انجام نشد - مطالعه خاصی هم نکردم و بیشتر مربوط به زرین سیستم بود هر چه که کردم .
از فردا هم برنامه ی درس خوندن - مطالعه کردن - پیشبرد اهداف زرین سیستم در اولویت برنامه هام میباشد.
باشد که رستگار شویم :)