توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

وابستگی احساسی و داستان های مربوط به آن

يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۵۰ ق.ظ



شاید خیلی از افراد تا از وابستگی میشنون یاده داستان شازده کوچولو و صحبت های شاهزاده فضایی میفتند.( اهلی کردن و بقیه قسمت های این نوشته زیبای سنت اگزوپری در مورد دوست داشتن)

خب شاید درست باشه که به قولی اگه آدم گذاشت اهلیش کنن (اهلیش کن یعنی: احساس علاقه ایجاد کنن ) بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن هم بکشه چون ذات اهلی کردن یعنی این)

شاید این هم درست باشه اما چند سوال برام ایجاد شده:


واقعا وابستگی چیه؟؟

چرا وابستگی ایجاد میشه؟

سطح وابستگی افراد چه گونه با هم تفاوت دارد؟
آیا وابستگی اتفاق خوب و حس قابل قبولیه؟؟


میتویند با گوگل کردن وابستگی احساسی یا کلمات شبیه  این و یا با بررسی ساختار ذهنی انواع بررسی و تاثیرات بر روی مغز وابستگی رو به طور کامل مطالعه کنید.

من همیشه از وابستگی میترسیدم تا اون جایی که یادمه همیشه و همیشه میترسیدم. به غیر از حس ترس از دست دادن اون چیز( دوباره میگم منظور از چیز اینه که اون چیز هر چیز میتونه باشه شامل: افراد - اجسام - اماکن - تفریحات - لذت ها و شغل و هر چیز دیگه ای که هست)

دلیل های دیگه ای هم داشتم حسم  این بود که یه چیز بهتر و بالا تری از پس پرده این هم هست پس وابسته بشم به این چیزی که الان میبینم احتمالا موجب میشه که به اونی که در اینده باهاش روبه رو خواهم شد پشت پا بزنم(سره همین میگفتم خب FREE AS A BIRD  ولی دیدم نه ظاهرا این جوری نیست وابستگی رمز لذت بردن از زندگیه این که همیشه در تنش باشم همیشه در حال انتخاب کردن باشم لحظه های انسان را بدتر میکنه من باید چیزی رو انتخاب کنم که در همان لحظه ازش لذت میبرم و گمون میکنم که همین انتخاب خوبه همین نه هیچ چیز دیگه)

آدم نمیتونه خیلی به این چیز ها که کاملا درونیه و خیلی خیلی شخصی توضیحی بده به همین خاطر افراد در جامعه ای مثل ما همیشه در پشت پرده هستن چون میگن:

ااا زشته نباید در موردش صحبت کرد.

ااا نگید یارو میفهمه برات جالب و ... است و تل (منظور از تل یعنی هزینه ارزشی که باید بخوای خرج کنی سره چیزی ) رو میبره بالا وقتی یه چیز خیلی خوب رو دیدی و خوشت اومد هیچ وقت نباید این رو رو به روییت بفهمه من جمله خرید لباس و خونه و ماشین و... اگر خوشت اومد نباید ازش تعریف کنی که نرخ رو ببره بالا


(مثالی که شما تو ذهنتون هم هست درسته شک نکنید )


من به شخصه حس تعلق و وابستگی بسیار بسیار عمیقی حتی به اجسام دارم ( تبلت - اتاق - صندلی - مونیتورم ) و در صورت نبود آن ها یا مشکلی پیش اومدن برای آن ها حس بدی پیدا خواهم کرد. حال دیدگاهم در مورد انسان ها رو بررسی نمیکنم  ولی خود گیر حدیث مفصل رو با این اوصاف نظرم اینه که باید وابستگی کاملا دو طرفه باشه و مخصوصا از سمت رو به رویی بیشتر باشه (ایپدم باید من رو بیشتر دوست داشته باشه تا من ایپدم رو :)


(شاید بگید خب این یه جورایی خودخواهی هست ولی خب خودخواهی نیست بالا بردن ضریب اطمینانه این ایپد من اگر من رو دوست نداشت هشت بار LCD  اش نمیشکست)


حال میخواهم به ادامه بپردازم آیا وابستگی موجب ساختن دوست داشتن و عشق و علاقه میشه؟؟


آیا عشق و علاقه همان وابستگیه؟؟


(در یه پستی به صورت جداگانه در مورد ساختار علاقه و دوست داشتن سعی کردم به اندازه ای که در حد خودمه بنویسم که این نوشته تا چند وقت دیگه پست خواهد شد)



شاید دوست داشتن و علاقه داشتن و وابستگی یه جورایی نشونه های شبیه هم دارند مانند:


۱- سختی نبود اون چیز

۲- والا تر دیدن اون چیز نسبت به واقعیت

۳- حس همدلی با اون چیز

۴- ایجاد حس همدلی و مشارکت در هر دو


حالا تفاوت هایی نیز به نظرم بین این دو مفهوم وجود داره:


۱- علاقه داشتن لزوما وابستگی میاره ولی بالعکسش صادق نیست

۲- وابستگی ترک پذیره و میتونه عمقش کاهش یا افزایش پیدا کنه ولی دوست داشتن و علاقه داشتن یه جورایی صفر و یک هست


یه نکته مهمی هست اینه که نباید از وابستگی ترسید باید چسبید بهش و ولش نکرد باید از وابستگی جدا نشد باید با آغوش باز اون رو در بر گرفت باید با سلول به سلول بدنت اون رو بپذیری و دوستش داشته باشی باهاش زندگی کنی ازش لذت ببری نه این که فکر کنی یه عنصر اضافه است وابستگی و دوست داشتن هست که ما انسان ها را میسازد و به ما انسان ها قدرت تغییر میده این هستش که به ما قدرت استفاده و ایجاد هیجان رو عطا میکنه


بعضی اوقات وابستگی خیلی بی دلیله گاها این وابستگی به یک فردی هست که اصلا کلا بودن خودش هم برای خودش دلیل نداره چه برسه به دلیلی برای خواستن او و احساس کردنش

نمیتونم از وابستگی و رابطه حسی بگم و یاده اون صحبتی که با یکی از دوستام کردم نیفتم گفت:

(الزاما وقتی بحث از رابطه احساس میکنی نباید یه نفر رو مد نظر بگیری میتونی از یه نفر هم صحبتی اش رو لذت ببری یه نفر پولش رو یه نفر رابطه احساسی اش رو .... نباید حس مالکیت ایجاد بشه که این فقط برای منه و من هم فقط برای اونم ) خیلی برام عجیب غریب بود این حرف خیلی منافات داره با اون چیزایی که جامعه و دنیا بهم یاد داده)

اتفاقا چند روز پیش با یک ادم بسیار پر مطالعه با تجربه و دنیا دیده صحبت میکردم و یه چیز جالب گفت میگفت موجودات یه سری موناگمس هستن(یعنی در کل زندگی شون یک جفت دارند فقط یه سری از نهنگ ها یا یه سری روباه و .....) انسان ها این جوری نیستن (یعنی در حقیقت در زندگی شون روابط با افراد متنوعی دارند) البته گفت این به این مبنا نیست که در یه زمان همزمان یه سری روابط عجیب غریب با افراد مختلف ایجاد شود بلکه ممکنه در زمان های مختلف زندگی با افراد مختلفی باشه(البته ممکن هست ممکن هم هست این جوری نباشه و اولین رابطه بهترین رابطه بهترین بهترین ها باشه ) و جالب اینه که در تاریخ اجتماعی ایران(البته مطالعه من تو این زمینه اندک بوده ولی برنامه دارم که بیشترش کنم )


پینوشت:


راه نداره ظاهرا باید این پست رو باز ادامه بدم

چشم ادامه میدم


الان دارم به بهانه ی ولنتاین:))) این پست رو اپدیت میکنم :))




اصلا کاری با این که فلسفه این داستان ولنتاین چیه ندارم!

یا این که چه جوریه که همه دارن برای هم و یه نفر برای چند نفر کادو های متنوع میخرند هم کار ندارم؟؟!!؟
این که رنج سنی بعضی از کادو دهنده ها و کادو گیرنده های خیلی کم هست و به هیچ عنوان در حد ازدواج کردن یا چیزی شبیه به این هم نیست نمیگم
این که ایا برای این که عاشق یه نفر باشی یا دوستش داشته باشی باید ازدواج کنی؟!؟

اصلا یه سوالی که من رو خیلی درگیر میکرده کرده و فکر کنم خواهد کرد اینه که بزرگ ترین سختی عشق چی میتونه باشه (به گمونم احساس مسولیت کردن )

ایا برای این که به کسی عشق بورزی انقدر باید انرژِیت رو برای اینده بزاری؟!؟!

ایا در زندگی فرد فقط به یه نفر میتونه عشق بورزه؟(برفرض این که کسی رو پیدا نکرده

چون یه برنامه ای هست اینه که فرد باید یه نفر رو ببینه عاشق همون یه نفر هم بشه و بره جلو ... و همین و داستان تمام!

یه چیز دیگه هم اینه که بالفرض که یه نفر برات جالب بوده باشه و فکر کنی دوستش داری خب این رو با فرد مورد نظر در میون میزاری نتیجه اش چی میشه احتمال داره اون فرد در جواب بهت چیزای مختلفی بگه :


۱- من اوکی نیستم 

۲- شرایطش رو ندارم 

۲- در یه رابطه هستم 

۴- خب از این حرف چه هدفی دارید

۵- منم عاشقتم 

۶- اوهوم باشه 

۷- ببخشید از شما خوشم نمیاد 

۸- برو بابا چی فکر کردی پیش خودت بابا 

۹- باشه با هم اشنا شیم

10- من ادم این جور چیزا نیستم


حالا میرسیم به نکته ی بعدی این که بعد از این که این صحبت ها انجام شد باید چه کنیم .


من بلد نیستم که وقتی از کسی خوشم اومد باید چی کنم؟

یه جوابی هست : سگ و شغال و گرگ هم بلدن که چی کار کنن تو بلد نیستی؟؟

خیلی ساده است 


اما ترس ترس از نه شنیدن ترس از خراب شدن رابطه ترس از اینده بدترین چیزا تو زندگی هست


اما یه چیز هست که خب خیلی وحشتناک تر از اینه ترس از انجام ندادن و اون اینه که یه زمانی خودت و خودش حس خوب طرفین دارید و به نظرتون بهترین لذت دنیا رو دارید میبرید تمرکز فوق العاده خوش حالی زیاد حس خوب زیاد این که دنیا چقدر شیرینه رنگ های جهان چقدر پر رنگه و همه اتفاقات خوب ولی بر اثر یک عامل خارجی این ارتباط منهدم میشه (داستان ترسناک الان شروع شد) نمیدونی باید چه کنی شاید اولش بگی بیخیال بابا مهم نیست چیزه که زیاده ادم!؟ این نشد بعدی ولی ترسناک موقعی میشه که وقتی هی فکر میکنی هی و هی و هی و هی فکر میکنی و احساس های وحشتناک بد میاد به سراغت شاید این حس نتیجه اش بشه خودکشی حتی(خیلی از ادم های بزرگ در تاریخ بودن که به خاطر احساسات و این داستان ها دست به خودکشی زدن فکر نکنید این کار فقط برای تینیجر های بچه ننه است.)

همه اینا رو گفتم که شاید بگم بهتون یه پایان تلخ خیلی بهتر از یه تلخی بی پایان هست

نظرات (۴)

۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۱:۰۴ مسعود رضانژاد فهادان
سلام علیکم.از مطالب مفیدتون تشکر می‌کنم.مایل بودید از پُستِ من را نیز بازدید کنید.تفاوت گریۀ مردان و زنان
واقعا این وابستگی به اشیاه چقدر میتونه بد باشه و چقدر میتونه خوب باشه ؟
چون من هم بعضی وقت ها به چیز هایی دوست دارم دل بسته نمیشم و مترسم که چیز جدید جایگزینش نشه 

البته بعضی وقت ها هم بشم سعی میکنم طولانی مدت هست ولی فکر مکینم این که ما چیز هامون رو دوست داریم سلیقه خوبیه حس بهتری میده 
پاسخ:
اره دقیقا این که ما چیز هایی که متعلق به خودمون هست رو دوست داشته باشیم کاری بسیار پسندیده است اما مشکل از اون جایی پیش میاد که گاها چیزی رو دوست داریم که نمیتونه تعلق داشته باشه به کسی :)
۰۷ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۲ بیوکده biokade
:)
پاسخ:
احتمالا این کامت لبخند منظورش همون لایک اینستاگرامی هست :))
به شخصه ترجیح میدم برای بالا رفتن قوت قلبم زیر پستم من و پستی که نوشتم رو شدیدا نقد کنن یا حتی یه چیز خیلی خیلی ساده بگن
همیشه چیز های خوب میتونه مارو به دردسر بندازه همین که بهشون وابستگی نداریم نشانه قدرت زیاد هست 

ولی من فکر کنم دیگه ایپد تو عاشقته و وابستگی نداره :))) نظرت چیه ؟
پاسخ:
ببین این که ما بتونیم بدون نفس کشیدن زندگی کنیم یا مثلا شبیه به مرتاض ها ریاضت بکشیم خب واقعا خوب نیست لذت بخش نیست یه انسان با چیز هایی که دورش هست و یا چیز هایی که داره تعریف میشه این که بگیم الان من به نفر وابسته نیستم و این قدرت منه نه اصلا این جوری نیست خر هم به لذایذ روحی وابسته نیست و فقط غذا براش کافیه
شاید زیبا ترین حس دنیا احساس وابستگی کردن هست این که یه چی رو دوست داشته باشی با تمام ابعاد وجودت و لذت ببری ازش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی