توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

۱۹ مطلب با موضوع «رویداد ها» ثبت شده است

هدف من از وبلاگ نویسی به هیچ عنوان رویداد نویسی نیست.
اما به بهانه ی پنجم اسفند روز مهندس قصد دارم یه چیزایی رو بررسی کنم.

1- مهندس کیست؟ مهندسی کردن به چه معناست؟
2- دلیل نیاز جامعه به مهندس؟
3- در چه جامعه ای به مهندسین ارج مینهند؟


در ابتدا باید بگم که کسی که رفته دبیرستان را تمام کرده و به واسطه ی کنکور و یا سهمیه یا پول وارد دانشگاه شده و در دوران چهار ساله(دم شما گرم هفت ترمه تموم کردی) پنج ساله شش ساله هفت ساله و یا هشت ساله ی دانشجویی که هشت صبح رفتید کلاس دروس عمومی اختصاصی نیمه اختصاصی و پایه رو پاس کردید پروژه و پایان نامه و کاروزی و شرکت در انجمن علمی و.... داشتید و در اخر از این کلاه منگوله دار ها گذاشتید و اخر پرتش کردید هوا و یه کاغذ هم بعد از شش ماه گرفتید.
اول از همه به شما تبریک میگم اما باید یه واقعیت رو بگم خدمتت عزیزم شما مهندس نیستی یا به عبارتی دیگه شما هنوز مهندس نشدی
مهندسی کردن به عمل هست به رفتار به کردار به نتیجه به دید فرد به یک فرایند رویداد

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۱۳
سید هاشم زرین کیا

تیتر این پست رو از نیل ارمسترانگ اولین فردی که قدم بر روی ماه گذاشت الهام گرفتم وقتی نیل ارمسترانگ از شاهین پیاده شد و اولین قدمی که زد گفت:


این گامی کوچکی است برای یک انسان ولی گامی بزرگ برای بشریت هست.

اگه خواننده این وبلاگ باشید یا من رو در دنیای غیر انلاین بشناسید قطعا در جریان ارادت بنده به ایلان ماسک هستید .
تقریبا شک  ندارم که در مورد فالکون هوی اسپیس اکس چیزی نشنیده باشید

ایلان ماسک در حساب شخصی تویترش تویت کرد: موشک فالکون هوی در حالی نخستین پرتابش را پشت سر می گذارد که اتومبیل رودسترش در آن جای خواهد گرفت و موسیقی «Space Oddity» دیوید بویی را پخش می کند.


این که فالکون هوی خوب کار میکنه و گام بلندی است برای کمک کردن به پروژه ی عظیم مریخ و قدمی بزرگی است در کار های فنی فضایی البته نشان دهنده ی این است که وقتی هکر ها بیان رو کار همه چیز بهتر سریع تر دقیق تر و ارزان تر و البته با استاندراد های بالاتری اتفاق میفته چیزی که برای من خیلی تاثیر گذار بود و بسیار بسیار جالب این ایده تبلیغاتی فوق العاده برای تسلا و البته برای پروژه ی فالکون هوی بوده این که محصولاتت رو این جوری تبلیغ کنی واقعا محشره (نکته ی مهم اینه که معمولا در تست های فضایی از کیسه های شن استفاده میکنند ولی نبوغ موجب شد که همچنین تبلیغ فوق العاده ای برای تسلا و اسپیس اکس ایجاد بشه و کمک کنه که این رویداد بشه خبر اول جهان



بعد دیدن این عکسا و شنیدن این خبر شاید این واکنش راا نشان دهید: در حالی که تاسف میخورید بگید این مملکت چی بود چی شد وای همه ی نوابغ ما رفتن خارج از ایران الان همه ناسا ایرانی هستند خون اریایی دارند و... و بعد  هم به ادامه ی بالا پایین کردن اینستاگرام و چرخ زدن در تلگرام بپردازید (البته بلاشک خواننده این وبلاگ فرهیخته است ) ایا میپندارید کسانی که وبلاگ میخوانند با کسانی که در اینستاگرام و تلگرام میچرخند برابرند!؟!؟(در همین زمان است که نویسنده ی این وبلاگ به اکونت اینستاگرام فاطی جو جو میره و لایک میکنتش و زیرش کامنت میزاره)

شرمنده رای حاشیه های متوالی رفتنم پوزش من را بپذیرید.

من یه دید دیگه ای دارم این که دست ورداریم از این که اره مملکت ما نمیشه مملکت ما نمیتونیم اقایون نمیزارند. بری فلانت میکنن وصالت میکنن همین جمشید اریا بود که ماشین الکتریکی درست کرد بهتر از ایلان ماسک درود بر شرفت ای مرد اریایی(خیلی باحال بود این داستان جمشید اریا اگه نخوندید دربارش بخونید اون وقته که به احتمال زیاد یاده داستان توصیف کربلا از زبان مورخان میفتید(در برهه های تاریخی مختلف ایران شیعه از داستان قتال حسین ابن علی (ع) گفتار های متفاوتی را بیان کرده است از این که در دوران سامانیان که تعداد سپاهیان یزید (لعنت الله) 1000 نفر بود تا دوران مغول ها که تعداد لشکریان یزیدیان صد ها هزار تن براورد میشدند اصولا هر چقدر که اوضاع مردم و اوضاع جامعه خراب تر شه ما ترجیح میدیم که افسانه های بزرگ تری درست کنیم این که جمشید اریا سی برابر ایلان ماسک هست و...)

به نظر من الان فقط فرصت اینه که ساختار سرمایه گذاری اجتماعی مالی و اشتراک دیتا ها رو در نظر بگیریم و استعداد ها به جای این که برن ربات تلگرام درست کنن یا کار های مسخره بکنن برن واقعا دست به کار بشن تا بتونن هایپر لوپ ها ماشین های الکتریکی و ... بسازن فقط چند تا نکته مهم که باید بگم(من رو در حال حاضر در یه ردای نارنجی و در حال مدیتیشن کردن در ارتفاع سه متری از سطح زمین تصور کنید که بر روی کوه های نپال دارم نسخه میدم:)


یک رویا پرداز نباشند(البته میدونی که رویا پرداز بودن مهم ترین واسطه تخیل و خلاقیت هست ولی منظورم رویا پردازی از جنس پسرک رضا رشید پور - دکتر حسابی- جمشید اریا-موتور یا ثارلله و...است)


دو پر مطالعه باشند


سه گیر سه پیچ باشند


چهار چیزی که بهش اطمینان ندارند رو انجام ندهند


پنج کار کنند برای تفریح کردنشون نه چیزی دیگه(میدونم شکم گرسنه اینا رو نمیفهمه زن و بچه خرج داره )


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۱۰
سید هاشم زرین کیا

بعضی اوقات افرادی هستند که بسیار ناگهانی حس های خوبی رو در آدم بر می انگیزانند.

یکی از این افراد اقای محمد علی لسانی هستند. ایشان فردی بسیار فرهیخته اهل مطالعه و جست و جو گر هستند که در زمینه ی اموزش کار میکردند(البته وزارت خونه آموزش پرورش و قبل از انقلاب بازنشسته شدند) تفریح ایشان بعد از بازنشستگی ورزش کردن مطالعه و نوشتن هست

هیچ وقت فراموش نمیکنم وقتی  هفت یا هشت سالم بود و  متوجه علاقه ی من به یاد گرفتن  شدند.

چند روز بعد از اون دیدم که پستچی مجله نجوم رو دم در خونه ما اورده و به من تحویل داد التبه همراه با یک تقدیم نامه (این حس برای یک کودک هشت ساله بسیار بسیار لذت بخش بود اون سال ها هر اول هفته ی ماه من منتظر اومدن مجله نجوم بودم و بعد از اودن از مدرسه اشتیاق این رو داشتم که این مجله رسیده یا نه )

هر وقت این خاطره رو از جناب اقای لسانی به خاطر می اورم حس خیلی خوبی بهم دست میده 


چند روز پیش ایشان با پدر بنده تماس گرفت و گفت که هاشم بیاد پیش من که یه سری نامه رو بهش بدم(یه سری نامه ی اداری بود) من قبل ساعت هشت صبح خدمتشون رسیدم و ایشان یه کتابی هم به من کادو دادند.

کتاب مورد نظر تاریخ آموزش و پرورش شهرستان آمل بود.




نکته ی جالبی که تو این کتاب وجود داشت این بود که یه قسمتی از کتاب به معرفی مدرسه ی استعداد های درخشان (سمپاد آمل) پرداخته بود.

که به معرفی مرکز سمپاد آمل و سپس افتخار افرینان تاریخ این مدرسه پرداخته بود.


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۲۷
سید هاشم زرین کیا
بر خلافم میل باطنی ام که قصد نداشتم در مورد رویداد ها بنویسم و بیشتر هدفم روند هاست(در حقیقت نمیخوام اگه سی سال بعد دست نوشته های این وبلاگ مشاهده شد شبیه دفترچه خاطرات باشه ؟؟!! هدفم اینه که بتونم ترشحات ذهنی ام رو بنویسم.



اما انقدر در ایران عزیز رویداد های تاثیر گذار میفته که واقعا ادم نمیدونه به کدومش ببپردازه
تا همین الان که این پست رو میزارم مردم غرب کشور در استان کرمانشاه در این هوای سرده وحشتناک دارند از سرما و گرسنگی از دست میروند.(بی کاری و مشکلات دیگه هم که مزید علت شده )
وقتی قصد داری از فکر مظلومیت عزیزان زلزله زده بیای بیرونی اسیب های اجتماعی وحشتناک رو میبینی این وسط الودگی هوا و زلزله تهران و بحران بی آبی به کنار مشکلات سیاسی  بین المللی از قبیل تشدید تحریم ها و البته تنش های بین دولت ها و البته خطر سرمایه گذاری داخلی و ... رو هم مزید علت قرار دهید.
این وسط هم که کشتی منفجر میشه و..... (البته حملات تروریستی تهران رو هم یادمون نره )
خیلی هم عالی خیلی هم خوب (اااا آشوب های اخیر کشور رو هم داشتم فراموش میکردم)
همه این ها فکر نکنم خیلی اتفاقی باشه !؟!؟ و بلاشک این اتفاقات در کشوری مثل چک یا مثلا لیتوانی یا هلند یا نیوزیلند یا مثلا بنگلادش و ارژانتین خیلی عجیب غریبه !؟!؟(حالا خودمون رو با افغانستان یا یمن یا عراق و سوریه مقایسه نکنیم اینا خب جنگ زده هستن )

ولی با همه ی این اوصاف چیزی که ما باید برایش اشک بریزیم و نگرانش باشیم نه کشتی نفت کش هست (که خب یه حادثه ای بود که اتفاق افتاد و عزیزان ما از دست رفتن و ضرر غیر قابل جبرانی داشت ) نه حمله تروریستی(که هم میهنان عزیز تفنگ بازی جدی جدی رو خیلی دوست دارن اون عزیزانی که تماشا میکردن گواه این ادعا است ) البته خوبه که یادی کنیم از پلاسکو چند هزار کارگری که بیکار شدن اون همه کاسبی که کل زندگیشون رو از دست دادن(یاده این میفتم که یکی از دوستان تعریف میکرد میگفت یکی از 6 نفر از مردم عادی که کشته شدن از کاسب های ساختمان پلاسکو بود که با این که گفته بودن نرو تو گفاحتمالا بزرگ ترین خطر هایی که ایران رو تهدید میکنه:

1- مسئله کمبود آب (تغییر زیست بوم و..)

2- زلزله تهران

3- تصادفات رانندگی

4- از همه مهم تر جهل ما مردم ایران است(که موجب شده زیست بوم رو با برداشت های بی رویه و تصمیم های اشتباه نابود کنیم که موجب شده تصادفات رانندگی اتفاق بیفته(جاده غیر استاندراد - خودرو غیر استاندارد - بد بودن فرهنگ رانندگی (البته یکی از این راننده های بی فرهنگ جامعه خودم هستم) زلزله گه دلیلش سازه های غیر استاندارد برنامه ریزی نکردن برای بحران و... است )


ولی با همه ی این اوصاف به قول باب دیلان

The Times They Are A-Changin'

Come gather ’round people

بیایید، جمع شوید مردم
Wherever you roam

از هر کجا که هستید
And admit that the waters
Around you have grown

رودخانه ای که دور شما در حال بالا آمدن است را باور کنید
And accept it that soon
You’ll be drenched to the bone

و باور کنید که به زودی تا مغز استخوانتان خیس خواهد شد
If your time to you is worth savin

اگر وقتتان برایتان با ارزش است
Then you better start swimmin’ or you’ll sink like a stone

بهتر است زودتر شنا کنید و دور شوید
وگرنه مانند یک سنگ در آب فرو خواهید رفت
For the times they are a-changin’
 
چون زمانی همه چیز تغییر میکند

 

Come writers and critics

بیایید، نویسندگان و نقادان
Who prophesize with your pen

ای که با قلم مقدستان مینویسید
And keep your eyes wide

چشمانتان را باز کنید
The chance won’t come again

این فرصت هرگز تکرار نخواهد شد
And don’t speak too soon

هنوز برای حرف زدن خیلی زود است
For the wheel’s still in spin

چون چرخ همچنان در حال چرخیدن است
And there’s no tellin’ who that it’s namin

و نیازی نیست که بگوییم منظورم چیست

For the loser now will be later to win

بازنده امروز، پیروز فردا خواهد بود
For the times they are a-changin’

چون زمانی همه چیز تغییر میکند

 

Come senators, congressmen

بیایید، سناتورها و نمایندگان کنگره
Please heed the call

دعوت مرا بپذیرید
Don’t stand in the doorway

در راهرو نایستید
Don’t block up the hall

و راه را بند نیاورید
For he that gets hurt
Will be he who has stalled

چون آنکه امروز ضعیف است به زودی قوی خواهد شد
There’s a battle outside and it is ragin’
It’ll soon shake your windows and rattle your walls

بیرون از اینجا جنگ در جریان است
این جنگ به زودی خانه شما را ویران میکند
و قصر آملتان را فرو میریزد
For the times they are a-changin’


چون زمانی همه چیز تغییر میکند

 

Come mothers and fathers

بیایید، پدران و مادران
Throughout the land

از سرتاسر این کشور
And don’t criticize
What you can’t understand

از چیزی که نمیفهمید انتقاد نکنید
Your sons and your daughters
Are beyond your command

پسران و دخترانتان دیگر به حرفتان گوش نمیدهند
Your old road is rapidly agin

چون روش زندگی به سرعت قدیمی میشود
Please get out of the new one if you can’t lend your hand

اگر نمیتوانید خود را تطبیق دهید
خواهش میکنیم بر سر راه جوانان نایستید
For the times they are a-changin’


چون زمانی همه چیز تغییر میکند

 

The line it is drawn

مسیر مشخص است
The curse it is cast

و طلسم انداخته شده است
The slow one now
Will later be fast

کند امروز به زودی تند میشود
As the present now
Will later be past

و حال به زودی گذشته میشود
The order is rapidly fadin

و نظم به زودی از بین میرود
And the first one now will later be last

و نفر اول امروز به زودی آخر میشود
For the times they are a-changin’



۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۳
سید هاشم زرین کیا

همون طور که خودتون بهتر میدونید من تا حد امکان سعی کردم به روند ها بپردازم تا رویداد ها  و به غیر از یک پست که بقیه ی 57 پستی که تا الان در این وبلاگ منتشر شده است روند بوده است.


      

اول از همه سال نوی میلادی مبارک ( شاید بگی خب هاشم به تو چه سال نو میلادی و کریسمس چه ربطی به یه بچه مسلمون اریایی داره به نظره بنده هر رویدادی که موجب خوشی  و همبستگی و بیشتر شدن خوش حالی و ایجاد جریان زندگی در مردم بشه اون روز عید هست چه این عید عید فطر باشه غدیر باشه نوروز باشه و کریسمس حتی سال نو چینی

البته خودم همیشه سال نوی میلادی رو بیشتر از سال نوی شمسی دوست داشتم (اوه اوه من چقدر غرب زدم نه برادر من خواهر من دلیلش چیزه دیگست دلیلش اینه که روزه تولد من همانا اول ژانویه روز 11 دی هست بیشتر مردم جهان در روز تولد من جشن میگیرن هیچ ربطی هم به سال نو نداره به خاطر منه پس تولدم هم مبارک (البته این که روز ها و ماه ها فصل ها و سالگرد ها و... از عصر کشاورزی به ارث رسیده اند و به نظر من خیلی مهم نیستند مهم اون روزیه که روز خوب باشه اون روز تولدت هست عیدت هست و الی اگر روزی خوب نباشه اون روز سوگواریه

دوم اغتشاشات اخیر  خیلی سعی کردم که درک کنم داستان این وقایع اخیر رو واقعا هیچ ره یافتی نداشتم چه کسایی که اعتراض گران نسبت به مسائل اقتصادی هستند چه اونایی که نسبت به ساختار های اساسی کشور معترض هستند.

همیشه ی تاریخ وقتی جبهه بندی بشه دو طرف طاغوتی و انقلابی در سال 57 نهضت ملی خواهان و شاه پرستا در سال های دهه سی و چهل دوم خردادی ها و بچه مذهبیا جنبش سبزی ها و ولایی ها و الان هم که یه سری اغتشاش طلب و باز هم ولایت مدرا ها (ببخشید اخه هر چقدر گشتم نتونستم ببینم این اتفاقات اخیر برای چه جبهه سیاسی بوده اسمش چی بوده؟! برام سوال هست که سال ها بعد که یه نفر میخواد تحقیق کنه وقایع چند روز اخیر رو تاپیک اون مقاله چه چیزی خواهد بود.

یه سری که میگن میخوایم نارضایتی خودمون رو به حکام اعلام کنیم (ولی از اون جایی که ما در کشورمون تعداد زیادی حاکم داریم دولت در دولت دقیقا باید اعلام کنن که با چی مشکل دارند)

البته نمیدونم ایا درست هست این تعدد زیاد حکام در یک کشور؟؟ ولی به هر صورت این جا ایران است و این تعدد مراجع تصمیم گیرنده وجود دارد. که خب ایتن اقتضا این مملکت هست که به نوع خودش جالبه

یک سری از نهاد های حاکمیتی که تو ذهنم رسید ( دولت منتخب مردم که به وسیله ی رای گیری ریاست جمهوری انتخاب میشود - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - ائمه جماعت شهر ها - مراجع عظام تقلید - قوه ی قضاییه - نهاد هایی مانند بنیاد فرمان امام - بنیاد شهید و امور ایثارگران - بنیاد علوی - شهرداری(دیگه پول که میگیره خسارت که میگیره نیرو که داره خودش اگه خواست بودجه که این ور اون ور میده و هر چقدر خواست که جریمه میبنده نیرو فیزیکی هم که داره ... با این اوصاف خداییش دولت هست دیگه) - امت حزب الله  در یه سری از شهر های مرزی هم که یه سری سردار یا مولانا یا درویش و... دارند (منظور از سردار همون عزیزانی هستن که سران طایفه ها هستن و غشون نظامی دارند!؟!؟!؟!) خیلی هم عالی این جا ایران است.



تلگرام سقوط  کرد!!؟!؟!؟؟!

به گمونم کم تر کسی باشه در ایران که کلمه تلگرام رو نشنیده باشه و به گمونم درصد زیادی از ترافیک اینترنت ایران رو تلگرام هست.

نرم افزار پیام رسان سریع - دقیق - با رابط کاربری اسان - و از همه مهم تر در ایران بسیار رایج به گونه ای که تخمین میزنند بیش از بیست میلیون نفر  در ایران از این نرم افزار استفاده میکنند خیلی از افراد هم هستند که تنها چیزی که از اسمارت فون ها میدانند همانا تلگرام هست.

و البته خیلی ها هم هستند که ممر اصلی درآمدشون از تلگرام هست و یا این که کسب و کارشون با تلگرام گره خورده (تقرییبا میتونم با جرات بگم که بیشتر کسب و کار های ایران به گونه ای با تلگرام عجین شده اند ) و البته خیلی از روابط هم بر بستر تلگرام هست.

با همه ی این اوصاف در حال حاضر تلگرام در ایران کار نمیکنه و اقای دوروف عزیز اعلام کرده است که تلگرام در ایران مسدود است (مدیر عامل تلگرام ) امیدوارم قضیه ی مسدود شدن تلگرام هر چه زود تر تموم شه ( در حقیقت بحث امنیتی شدن موضوع تموم شه) راه حل با حذف صورت مسئله هیچ وقت پاک نمیشه

همون طور که فکر میکردیم این داستان فیلتر تلگرام هم بر طرف شد و خب موجب شد با این کار دانلود فیلتر شکن کم شه :)



۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۰
سید هاشم زرین کیا
همیشه علاقه زیادی به عکاسی شکار لحظه ها ادیت کردن و ... داشتم زمانی بود که واقعا عکاسی رو خیلی دوست داشتم و برای رفتن به عکاسی برنامه ریزی میکردم ب (در حقیقت برای عکاسی جا های مختلف میرفتم) البته هنوز هم علاقه زیادی به عکاسی دارم ولی متاسفانه هیچ تجهیزات عکاسی ندارم چون همشون از بین رفتن.
هیچ وقت عکسی برای عکاسی از ادم ها نمیگرفتم چه معنی میده که آدم ها در عکس من باشند جای انسان ها نیست (البته اگر یک ادم جزئی از اون عکس باشه موردی نداره ولی عکسی که برای یک ادم گرفته شه واقعا برام جذاب نیست )اما نکته جالب اینه که کلا تعداد عکس هایی که از خودم دارم به تعداد انگشتان دست هم نمیرسه؟!؟! در حقیقت اصلا از یه دوره هایی از زندگیم کلا عکسی ندارم بین نه الی 20 سالگی؟؟!؟!( به جز عکس های مکه :) که از 650 تا  عکس فقط در یکی از این عکس ها حضور داشتم .عکس هایی از خودم هست که واقعا دوستشون دارم یکیش عکس 6 ماهگی یکی عکس 5 سالگی و سه تای دیگه عکس هایی است که تو مدت اخیر گرفتم (عجیب اینه که من تو جشن های عروسی یا دورهمی ها و... که شرکت کردم هیچ عکسی از خودم ندارم ) اما با قاطعیت میتونم بگم تو این چند ماه اخیر سه تا عکس از خودم بوده که دوستش داشتم (البته الان که دارم فکر میکنم اصلا و ابدا این که خودم چه جوری افتادم اصلا مهم نبود مهم اون جا و حس و حال و مکانی بود که تو عکس وجود داشته ام )


عکس اولی که یکی از دوست های عزیز متممی گرفته و عکسی است که در جلسه گردهمایی سال 96 بچه های متمم گرفته شده روزی بسیار بسیار فوق العاده و تجربه محشری بود برای من :) و البته عکس بعد از 12 ساعت همایش که و احتمالا طولانی ترین وقتی که به صورته نشسته بودم روی داد البته در اون 72 ساعت به گمونم سه یا چهار ساعت خوابیدم

این همان عکسی است که در پروفایل این سایت گذاشته ام


عکس دوم در همون جلسه متمم گرفته شده و به عنوان عکس یادگاری با بهترین دوستان متممی  بوده با قاطعیت میگم در تاریخ هیچ فردی اینگونه عکسی رو خراب نکرده (واقعا هر چی فکر میکنم متوجه نمیشم در چه شرایطی بودم که عکس این جوری در اومد.



این عکس رو هم چند روز پیش به صورت کاملا اتفاقی گرفتم(تف تو ریا) یاده بچه های گروه جهاد میفتم که بنده به عنوان عکاس گروه نیزخدمت میکردم.
و هر وقت عکس روحانی از دوستان میگرفتم (البته منظورم رییس جمهور منتخب ایران نیستااا) همه به اتفاق میگفتن تف تو ریا ولی من حیث المجموع وقتی این عکس رو دیدم نمیدونم ناخود اگاه یه حس خیلی خوبی بهم دست داد (خیلی دوست دارم اگه بچه های جمعیت آمل هم فعالیتشون بره بالا و جنم خودشون رو نشون بدن تعداد بیشتری بشن و با پشتکار و تلاش بالاتر یک خونه ی ایرانی را در آمل تقبل کنم البته باید اوضاع مالیم هم خوب شه )
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۶ ، ۰۹:۳۴
سید هاشم زرین کیا
خیلی سخت بود و به گمانم مدت طولانی طول کشید که بتونم نتیجه بگیرم که این پست رو چه جوری شروع کنم؟ پستی که احتمالا در مورد مهم ترین قسمت زندگی است و حول و حوش اون صحبت میکنه.
تا حالا از خودتون پرسیدید که بزرگ ترین اتفاق بزرگ ترین قسمت بزرگ ترین تکه زندگی کجاست؟؟


یکی میگه به نام خدا نتورک من یه بادرانی یا پنبه ریزی یا بیزی و... هستم (دوست عزیز اگه واقعا دیدگاهت به زندگی اینه واقعا مرسی واقعا خسته نباشی پهلوان مرسی دلاور) یا شاید یکی بگه بزرگ ترین قسمت زندگی ازدواجه (که خب دمتون گرم شام عروسیتون رو کی بیایم؟؟؟)
 این مقدمه نسبتا طنز (میدونم خیلی بی نمکم خیلی خیلی زیاد و کلا ادم نچسبی هستم:) که جدی ترین مهم ترین قسمت زندگی رو بگم:

مرگ

بله خدا اون روز رو نیاره زبونت لال شه خودت بمیری دشمنت بمیره و همه و همه رو بزاریم کنار چون بدون شک بدون دروغ ترین چیز دنیا مرگ هست و تمام هر چیزی رو میشه در مورد نبودنش شک کرد یا وجودش رو ز یر سوال بردش جز مرگ ( خواهشا به یاده این فیلم های علمی تخیلی و سوپر من و اینا نیفتین که همیشه زنده بودن چون دارم جدی حرف میزنم نه از ارزو های نوع بشر)

بزرگ ترین اختراع تاریخ بشریت بلاشک مرگ بود اگه مرگ نبود زندگی کاملا بی معنی بود هیچ هدفی وجود نداشت و زندگی رنگ خودش رو از دست میداد و واقعا چیزی با ارزش نبود ترس از ارزش دادنه که به زندگی ادم طعم میده ترس از محدودیت وقت است که میشه سوخت پیشبرنده ی زندگی 

خواستم از حرف هایی که بزرگان در این باره گفت بگم از دکارت و کانت و هگل گرفته تا علی ابن ابی طالب و محمد رسول الله اما شاید شاعر مرگ اندیش نیشابوری حکیم عمر ابن خیام به زیبایی و ظرافت شمایی از  زندگی و مرگ رو به تصویر کشیده که واقعا بسیار رویا گونه و زیباست از اغتنام فرصت تا تاثیر زندگی انسان ها(گفته ای نقل شده از ابن سینا هست که میگه مهم طول زندگی نیست عرض زندگیه)
مرگ اندیشی هیچ گاه مخالف زندگی کردن و دوست داشتن زندگی نبوده و نیست غنیمت شماردن لحظه مفهومی بسیار متعالی است.

 
در پرده اسرار کسی را ره نیست      زین تعبیه، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست     می‌خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست 



اما خب با همه این اوصاف به هر صورت این لحظه میرسه لحظه اوج رسیدن به اون چیزی که هست و بهش میگیم مرگ من دوست دارم اگه رسیدم به اون لحظه اون لحظه دقیق و ظریف و خب یه جورایی عجیب دوست دارم لبخندی باشه رو لبم و فکر کنم به این که این مدتی که از تجربه زندگی گذشته بود تجربه خوبی بود و خب به هر صورت تموم شده و سعی ام بر این بود که کارای درستی کردم

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۴
سید هاشم زرین کیا

حافظ حافظه ی تاریخی ماست

همیشه در هر سال ما خب یه بهوه ای میگیریم یک روز مشخص را که یا بزرگداشت است یا تولد یا فوت و شهادت و... هست رو جشنی بگیریم عذاداری حالا خب قشنگ میشه بفهمیم یه نفر رو برای چیش میخوایم ظاهرا امامان رو برای شهادتشون (کم تر امامی جشن داره و ....) میومنه یه امام زمان که خب تولدش رو در نیمه شعبان جنش میگیریم و ایشالله ظهورش رو هم بگیریم.

به هر صورت امروز روز بزرگداشت حافظ است.


در این کوچه رندان ، که میان مسجد و میخانه راهی است – که می تواند این حافظ شهر را باز شناسد ؟ که می تواند از کوچه بسلامت بگذرد و بی ملامت ؟ از این کوچه مرموز که همه چیز آن با آنچه نزد آدم های عادی هست تفاوت دارد.

یه قسمتی از کتاب از کوچه رندان عبدالحسین زرین‌کوب رو یاد میکنم :)



 آدمهای آن نه به دنیا سر فرود می آورند نه به آخرت. نه مال و جاه می جویند نه کام و آسایش. نه تسلیم ننگ و نام می شوند نه پایبند دین و دانش. اما راستی این حرفها چیست ؟ 


کدام دوستدار حافظ هست که او را چنین بی پرده وصف کند ، دور از عنوان هایی که پندار ساده دلان به او می بندند ؟ بسیارند کسانی که حافظ برای آنها لسان الغیب است و شاعر آسمانی . اما یک رند هم می تواند همه اینها باشد و گه گاه چیزی بالاتر .


 رند کیست ؟ آنکه به هیچ چیز سر فرود نمی آورد ، از هیچ چیز نمی ترسد و زیر این چرخ کبود ، ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است . نه خود را می بیند و نه به رد و قبول غیر نظر دارد. اندر دو جهان کرا بود زهرة این ؟ در دنیایی که همه چیز به میزان پول سنجیده می شود ، در دنیایی که نام آوران عصر برای صید زر و سیم نه پروای نام دارند نه اندیشه جان ، فراغتی و کتابی و گوشة چمنی ، برای که کفایت می کند ؟


 برای یک رند. برای یک آزاد اندیش بیخیال که این همه غوغای خود پرستی که در جهان هست برای وی جز یک فریاد پوچ نیست.

 در دنیایی که زاهد و واعظ شحنه شناس می خواهند حق را به سجودی و نبی را به درودی فریب دهند که می تواند مسجد و صومعه را خراب کند ، خلق را و قضاوتشان را نادیده گیرد ، در کار خدا و خلق از چون و چرا دم زند ، بجز یک رند ؟ درست است که حافظ هنوز این بیرنگی رندانه را همه جا ندارد ، درست است که او نیز گه گاه یک آدم عادی است ، از دیگران تقاضا دارد و ملاحظه ، آنچه دگران می پسندند می پسندد و آنچه دیگران رد می کنند رد می کند ، اما آخر که می تواند دایم در این کوچه رندان بنیشیند و هرگز با دیگران برخورد نکند ؟


 هرچه هست حافظ نیز از وحشت و تنهایی این کوچه دلش می گیرد و بیرون می آید به دنیای عادی ، دنیای شیخ ابواسحاق ها و حاجی قوام ها . » 


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۲
سید هاشم زرین کیا

این پست از کانال تلگرامی اقای بابک داد گرفته شده و به نظرم بررسی جالبی است و یه جورایی در حیطه ی پست قبلی است




از آقایان نماینده تا مدافع‌حرم #حججی! همه "خالصانه" از خویش سِلفی می‌گیرند تا لایک و فالور بیشتری نصیبشان شود! این مسیر تا کجا خواهد رفت؟

تقریباً همه باور کرده‌اند که داور نهایی، نه خداوند است، نه ملائکه‌ی چپ و راست! در «مسابقه‌ی دیده‌شدن» باید هر کاری کرد تا فالورها و لایک‌های بیشتری از اکانت‌های حقیقی و یا جعلی صید کنند. بازار فروش فالور با لایک‌بالا هم که حسابی داغ است. پول بده، به قول بچه‌ها "شاخ" اینستا بشو!
اما حالا شهوت جنون‌آمیز «لایک‌طلبی و گدایی فالور» دارد از انسانها قربانی می‌گیرد. به اندازه‌ی بت‌هایی که مردم را در گذشته، پای آنها قربانی می‌کردند، لایک و فالور هم دارند قربانی می‌گیرند.

 سی سال پیش من و محمدرضا.الف به رزمندگان التماس می‌کردیم اجازه بدهند یک قطعه فیلم و عکس از آنها بگیریم.
نمی‌گذاشتند و اغلب می‌گفتند: برای چه از من ناقابل فیلم بگیرید؟
دوستم می‌گفت: برای ثبت در تاریخ!
رزمنده‌ای گفت: تاریخ ایران پر از سربازان ناشناس است. من هم یکی از آنها. ما که قابل ثبت نیستیم!

خدایا! او که گفته بود «بیسواد» است و از سر مزرعه پدری به جبهه‌ها آمده! پس این جمله‌های ناب را از کدام کتاب خوانده است؟ این تواضع را در کدام مزرعه آموخته؟ آنجا بذر کدام معرفت را می‌کارند که او چنین مستغنی و بی‌نیاز از «دیده‌شدن» بار آمده است؟
گفتیم: اگر برگشتی خانه… آقا جان اگر خدای نکرده شهید شدی، واحد تعاون و معراج، این یادگاری‌ها را به خانواده‌ات می‌دهند. قبول کردی؟
می‌گفت: ما وقتی آمدیم گفتیم منتظر نباشند. دیدارمان به قیامت!
و او که دیدبان بود، دو روز بعد با شلیک مستقیم خمپاره تکه‌تکه شد. ولی همین حالا با وضوحی کم‌نظیر، در ذهن من و حتماً در ذهن خانواده و بقیه‌ی دوستانش زنده است. و نفس می‌کشد.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۵۷
سید هاشم زرین کیا