توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب
خیلی سخت بود و به گمانم مدت طولانی طول کشید که بتونم نتیجه بگیرم که این پست رو چه جوری شروع کنم؟ پستی که احتمالا در مورد مهم ترین قسمت زندگی است و حول و حوش اون صحبت میکنه.
تا حالا از خودتون پرسیدید که بزرگ ترین اتفاق بزرگ ترین قسمت بزرگ ترین تکه زندگی کجاست؟؟


یکی میگه به نام خدا نتورک من یه بادرانی یا پنبه ریزی یا بیزی و... هستم (دوست عزیز اگه واقعا دیدگاهت به زندگی اینه واقعا مرسی واقعا خسته نباشی پهلوان مرسی دلاور) یا شاید یکی بگه بزرگ ترین قسمت زندگی ازدواجه (که خب دمتون گرم شام عروسیتون رو کی بیایم؟؟؟)
 این مقدمه نسبتا طنز (میدونم خیلی بی نمکم خیلی خیلی زیاد و کلا ادم نچسبی هستم:) که جدی ترین مهم ترین قسمت زندگی رو بگم:

مرگ

بله خدا اون روز رو نیاره زبونت لال شه خودت بمیری دشمنت بمیره و همه و همه رو بزاریم کنار چون بدون شک بدون دروغ ترین چیز دنیا مرگ هست و تمام هر چیزی رو میشه در مورد نبودنش شک کرد یا وجودش رو ز یر سوال بردش جز مرگ ( خواهشا به یاده این فیلم های علمی تخیلی و سوپر من و اینا نیفتین که همیشه زنده بودن چون دارم جدی حرف میزنم نه از ارزو های نوع بشر)

بزرگ ترین اختراع تاریخ بشریت بلاشک مرگ بود اگه مرگ نبود زندگی کاملا بی معنی بود هیچ هدفی وجود نداشت و زندگی رنگ خودش رو از دست میداد و واقعا چیزی با ارزش نبود ترس از ارزش دادنه که به زندگی ادم طعم میده ترس از محدودیت وقت است که میشه سوخت پیشبرنده ی زندگی 

خواستم از حرف هایی که بزرگان در این باره گفت بگم از دکارت و کانت و هگل گرفته تا علی ابن ابی طالب و محمد رسول الله اما شاید شاعر مرگ اندیش نیشابوری حکیم عمر ابن خیام به زیبایی و ظرافت شمایی از  زندگی و مرگ رو به تصویر کشیده که واقعا بسیار رویا گونه و زیباست از اغتنام فرصت تا تاثیر زندگی انسان ها(گفته ای نقل شده از ابن سینا هست که میگه مهم طول زندگی نیست عرض زندگیه)
مرگ اندیشی هیچ گاه مخالف زندگی کردن و دوست داشتن زندگی نبوده و نیست غنیمت شماردن لحظه مفهومی بسیار متعالی است.

 
در پرده اسرار کسی را ره نیست      زین تعبیه، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست     می‌خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست 



اما خب با همه این اوصاف به هر صورت این لحظه میرسه لحظه اوج رسیدن به اون چیزی که هست و بهش میگیم مرگ من دوست دارم اگه رسیدم به اون لحظه اون لحظه دقیق و ظریف و خب یه جورایی عجیب دوست دارم لبخندی باشه رو لبم و فکر کنم به این که این مدتی که از تجربه زندگی گذشته بود تجربه خوبی بود و خب به هر صورت تموم شده و سعی ام بر این بود که کارای درستی کردم

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۴
سید هاشم زرین کیا



شاید خیلی از افراد تا از وابستگی میشنون یاده داستان شازده کوچولو و صحبت های شاهزاده فضایی میفتند.( اهلی کردن و بقیه قسمت های این نوشته زیبای سنت اگزوپری در مورد دوست داشتن)

خب شاید درست باشه که به قولی اگه آدم گذاشت اهلیش کنن (اهلیش کن یعنی: احساس علاقه ایجاد کنن ) بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن هم بکشه چون ذات اهلی کردن یعنی این)

شاید این هم درست باشه اما چند سوال برام ایجاد شده:


واقعا وابستگی چیه؟؟

چرا وابستگی ایجاد میشه؟

سطح وابستگی افراد چه گونه با هم تفاوت دارد؟
آیا وابستگی اتفاق خوب و حس قابل قبولیه؟؟


میتویند با گوگل کردن وابستگی احساسی یا کلمات شبیه  این و یا با بررسی ساختار ذهنی انواع بررسی و تاثیرات بر روی مغز وابستگی رو به طور کامل مطالعه کنید.

من همیشه از وابستگی میترسیدم تا اون جایی که یادمه همیشه و همیشه میترسیدم. به غیر از حس ترس از دست دادن اون چیز( دوباره میگم منظور از چیز اینه که اون چیز هر چیز میتونه باشه شامل: افراد - اجسام - اماکن - تفریحات - لذت ها و شغل و هر چیز دیگه ای که هست)

دلیل های دیگه ای هم داشتم حسم  این بود که یه چیز بهتر و بالا تری از پس پرده این هم هست پس وابسته بشم به این چیزی که الان میبینم احتمالا موجب میشه که به اونی که در اینده باهاش روبه رو خواهم شد پشت پا بزنم(سره همین میگفتم خب FREE AS A BIRD  ولی دیدم نه ظاهرا این جوری نیست وابستگی رمز لذت بردن از زندگیه این که همیشه در تنش باشم همیشه در حال انتخاب کردن باشم لحظه های انسان را بدتر میکنه من باید چیزی رو انتخاب کنم که در همان لحظه ازش لذت میبرم و گمون میکنم که همین انتخاب خوبه همین نه هیچ چیز دیگه)

آدم نمیتونه خیلی به این چیز ها که کاملا درونیه و خیلی خیلی شخصی توضیحی بده به همین خاطر افراد در جامعه ای مثل ما همیشه در پشت پرده هستن چون میگن:

ااا زشته نباید در موردش صحبت کرد.

ااا نگید یارو میفهمه برات جالب و ... است و تل (منظور از تل یعنی هزینه ارزشی که باید بخوای خرج کنی سره چیزی ) رو میبره بالا وقتی یه چیز خیلی خوب رو دیدی و خوشت اومد هیچ وقت نباید این رو رو به روییت بفهمه من جمله خرید لباس و خونه و ماشین و... اگر خوشت اومد نباید ازش تعریف کنی که نرخ رو ببره بالا


(مثالی که شما تو ذهنتون هم هست درسته شک نکنید )


من به شخصه حس تعلق و وابستگی بسیار بسیار عمیقی حتی به اجسام دارم ( تبلت - اتاق - صندلی - مونیتورم ) و در صورت نبود آن ها یا مشکلی پیش اومدن برای آن ها حس بدی پیدا خواهم کرد. حال دیدگاهم در مورد انسان ها رو بررسی نمیکنم  ولی خود گیر حدیث مفصل رو با این اوصاف نظرم اینه که باید وابستگی کاملا دو طرفه باشه و مخصوصا از سمت رو به رویی بیشتر باشه (ایپدم باید من رو بیشتر دوست داشته باشه تا من ایپدم رو :)


(شاید بگید خب این یه جورایی خودخواهی هست ولی خب خودخواهی نیست بالا بردن ضریب اطمینانه این ایپد من اگر من رو دوست نداشت هشت بار LCD  اش نمیشکست)


حال میخواهم به ادامه بپردازم آیا وابستگی موجب ساختن دوست داشتن و عشق و علاقه میشه؟؟


آیا عشق و علاقه همان وابستگیه؟؟


(در یه پستی به صورت جداگانه در مورد ساختار علاقه و دوست داشتن سعی کردم به اندازه ای که در حد خودمه بنویسم که این نوشته تا چند وقت دیگه پست خواهد شد)



شاید دوست داشتن و علاقه داشتن و وابستگی یه جورایی نشونه های شبیه هم دارند مانند:


۱- سختی نبود اون چیز

۲- والا تر دیدن اون چیز نسبت به واقعیت

۳- حس همدلی با اون چیز

۴- ایجاد حس همدلی و مشارکت در هر دو


حالا تفاوت هایی نیز به نظرم بین این دو مفهوم وجود داره:


۱- علاقه داشتن لزوما وابستگی میاره ولی بالعکسش صادق نیست

۲- وابستگی ترک پذیره و میتونه عمقش کاهش یا افزایش پیدا کنه ولی دوست داشتن و علاقه داشتن یه جورایی صفر و یک هست


یه نکته مهمی هست اینه که نباید از وابستگی ترسید باید چسبید بهش و ولش نکرد باید از وابستگی جدا نشد باید با آغوش باز اون رو در بر گرفت باید با سلول به سلول بدنت اون رو بپذیری و دوستش داشته باشی باهاش زندگی کنی ازش لذت ببری نه این که فکر کنی یه عنصر اضافه است وابستگی و دوست داشتن هست که ما انسان ها را میسازد و به ما انسان ها قدرت تغییر میده این هستش که به ما قدرت استفاده و ایجاد هیجان رو عطا میکنه


بعضی اوقات وابستگی خیلی بی دلیله گاها این وابستگی به یک فردی هست که اصلا کلا بودن خودش هم برای خودش دلیل نداره چه برسه به دلیلی برای خواستن او و احساس کردنش

نمیتونم از وابستگی و رابطه حسی بگم و یاده اون صحبتی که با یکی از دوستام کردم نیفتم گفت:

(الزاما وقتی بحث از رابطه احساس میکنی نباید یه نفر رو مد نظر بگیری میتونی از یه نفر هم صحبتی اش رو لذت ببری یه نفر پولش رو یه نفر رابطه احساسی اش رو .... نباید حس مالکیت ایجاد بشه که این فقط برای منه و من هم فقط برای اونم ) خیلی برام عجیب غریب بود این حرف خیلی منافات داره با اون چیزایی که جامعه و دنیا بهم یاد داده)

اتفاقا چند روز پیش با یک ادم بسیار پر مطالعه با تجربه و دنیا دیده صحبت میکردم و یه چیز جالب گفت میگفت موجودات یه سری موناگمس هستن(یعنی در کل زندگی شون یک جفت دارند فقط یه سری از نهنگ ها یا یه سری روباه و .....) انسان ها این جوری نیستن (یعنی در حقیقت در زندگی شون روابط با افراد متنوعی دارند) البته گفت این به این مبنا نیست که در یه زمان همزمان یه سری روابط عجیب غریب با افراد مختلف ایجاد شود بلکه ممکنه در زمان های مختلف زندگی با افراد مختلفی باشه(البته ممکن هست ممکن هم هست این جوری نباشه و اولین رابطه بهترین رابطه بهترین بهترین ها باشه ) و جالب اینه که در تاریخ اجتماعی ایران(البته مطالعه من تو این زمینه اندک بوده ولی برنامه دارم که بیشترش کنم )


پینوشت:


راه نداره ظاهرا باید این پست رو باز ادامه بدم

چشم ادامه میدم


الان دارم به بهانه ی ولنتاین:))) این پست رو اپدیت میکنم :))




اصلا کاری با این که فلسفه این داستان ولنتاین چیه ندارم!

یا این که چه جوریه که همه دارن برای هم و یه نفر برای چند نفر کادو های متنوع میخرند هم کار ندارم؟؟!!؟
این که رنج سنی بعضی از کادو دهنده ها و کادو گیرنده های خیلی کم هست و به هیچ عنوان در حد ازدواج کردن یا چیزی شبیه به این هم نیست نمیگم
این که ایا برای این که عاشق یه نفر باشی یا دوستش داشته باشی باید ازدواج کنی؟!؟

اصلا یه سوالی که من رو خیلی درگیر میکرده کرده و فکر کنم خواهد کرد اینه که بزرگ ترین سختی عشق چی میتونه باشه (به گمونم احساس مسولیت کردن )

ایا برای این که به کسی عشق بورزی انقدر باید انرژِیت رو برای اینده بزاری؟!؟!

ایا در زندگی فرد فقط به یه نفر میتونه عشق بورزه؟(برفرض این که کسی رو پیدا نکرده

چون یه برنامه ای هست اینه که فرد باید یه نفر رو ببینه عاشق همون یه نفر هم بشه و بره جلو ... و همین و داستان تمام!

یه چیز دیگه هم اینه که بالفرض که یه نفر برات جالب بوده باشه و فکر کنی دوستش داری خب این رو با فرد مورد نظر در میون میزاری نتیجه اش چی میشه احتمال داره اون فرد در جواب بهت چیزای مختلفی بگه :


۱- من اوکی نیستم 

۲- شرایطش رو ندارم 

۲- در یه رابطه هستم 

۴- خب از این حرف چه هدفی دارید

۵- منم عاشقتم 

۶- اوهوم باشه 

۷- ببخشید از شما خوشم نمیاد 

۸- برو بابا چی فکر کردی پیش خودت بابا 

۹- باشه با هم اشنا شیم

10- من ادم این جور چیزا نیستم


حالا میرسیم به نکته ی بعدی این که بعد از این که این صحبت ها انجام شد باید چه کنیم .


من بلد نیستم که وقتی از کسی خوشم اومد باید چی کنم؟

یه جوابی هست : سگ و شغال و گرگ هم بلدن که چی کار کنن تو بلد نیستی؟؟

خیلی ساده است 


اما ترس ترس از نه شنیدن ترس از خراب شدن رابطه ترس از اینده بدترین چیزا تو زندگی هست


اما یه چیز هست که خب خیلی وحشتناک تر از اینه ترس از انجام ندادن و اون اینه که یه زمانی خودت و خودش حس خوب طرفین دارید و به نظرتون بهترین لذت دنیا رو دارید میبرید تمرکز فوق العاده خوش حالی زیاد حس خوب زیاد این که دنیا چقدر شیرینه رنگ های جهان چقدر پر رنگه و همه اتفاقات خوب ولی بر اثر یک عامل خارجی این ارتباط منهدم میشه (داستان ترسناک الان شروع شد) نمیدونی باید چه کنی شاید اولش بگی بیخیال بابا مهم نیست چیزه که زیاده ادم!؟ این نشد بعدی ولی ترسناک موقعی میشه که وقتی هی فکر میکنی هی و هی و هی و هی فکر میکنی و احساس های وحشتناک بد میاد به سراغت شاید این حس نتیجه اش بشه خودکشی حتی(خیلی از ادم های بزرگ در تاریخ بودن که به خاطر احساسات و این داستان ها دست به خودکشی زدن فکر نکنید این کار فقط برای تینیجر های بچه ننه است.)

همه اینا رو گفتم که شاید بگم بهتون یه پایان تلخ خیلی بهتر از یه تلخی بی پایان هست

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۰:۵۰
سید هاشم زرین کیا

دو روز پیش تولد یک فرد تاثیر گذار بسیار بزرگ در تاریخ معاصر بوده

وقتی میخواست از خودش یاد کنه نگفت ثروتمند ترین فرد دنیا بنیان گذار کامپیوتر شخصی و....



نوشته فعال انسانی


بله بیل گیتس پسر یک وکیل بزرگ ایالتی بوده ( پس این شوخی که میگن اوضاع مالیش بد بوده یه جوکی بیش تر نبوده بلکه در گران ترین و بهترین کالج ها درس خونده)


این که ایشون ۱۵ سال ثروتمند ترین فرد رسمی جهان و ۲۵ سال مدیر عامل مایکروسافت بود بر همه عیان است و در حال حاضر هم رنک یک ثروتمند ترین فرد جهان را دارد با ۸۶ میلیارد دلار ثروت اما یکی از نکاتی که برام در مورد بیل گیتس جالبه بوده و هست اینه که ایشون ثروت بسیار پایداری ( گمونم نزدیکه بیست سال داشت قبل از اون راکفلر بود که اگر ثروتش رو به پول الان تبدیل کنیم میشه ۴۵۰ میلیارد دلار) و این ثروت از راه پیشرفت تکنولوژی بود نه زمین و تجارت و چیزای شبیه به این ها بوده باشه


نکته جالب دیگه ای هم که در مورد بیل گیتس هست اینه که ایشون بزرگ ترین خیر دنیا و فکر کنم یکی از بزرگ ترین خیرین تاریخ هستند بنیاد بیل و ملیندا گیتس در یک سال بیش از چهار میلیون نفر رو از مرگ بر اثر مالاریا نجات داد.


این فعالیت رو میتونیم بگیم بزرگ ترین نجات دهنده بشری تاریخ بوده است


یه چیز دیگه هم که جالبه اینه که ایشون همه ثروتش رو وقف کرده و بعد از مرگش ثروتی به فرزندانش نخواهد رسید البته بیل گیتس خرج خاصی در زندگی اش هم نداره

نه رویس داره نه ساعت رولکس (بلکه یه ساعت کاسیو داره) و خیلی چیزای دیگه که بقیه ثروتمند ها انجام میدن و پول هاشون رو اتیش میزنن رو انجام نمیده ( البته ایفون هم نداره ) راننده خاصی هم نداره و ماشین خاصی هم نداره البته یه پورشه ای داشت که فقط یه دونه از این پورشه در ایالات متحده وجود داره که دلیلش قیمت گرانش نیست بلکه الایندگی بالاشه که اجازه ورود به ایالات متحده رو نداره ( بیل گیتس اجازه ورود این ماشین رو در زمان کیلینتون از شخص رییس جمهور گرفت )

بیل گیتس نسبت به وجود داشتن خدا ندانم‌گرا است اما رهنمودهای مذهبی مسیحیت را از نظر اخلاقی تحسین می‌کند و فعالیت‌های نهاد خیریه خودش را مدیون حضورش در کلیسا می‌داند و این را بیشتر نوعی باور اخلاقی می‌داند تا باور مذهبی و نتیجه عمل برایش مهم تر است تا فرایند عمل

یه چیز دیگه ای هم در مورد بیل گیتس برام بسیار جالب هست اینه که این بر ساختار بیشتر تاکید داره تا اتفاقات معمول

به این صورت که همان طور که میدونید در حال حاضر کمک درمان سرطان و... خیلی زیاد شده (محک - ارین آمل و...) که این نمونه هایی که گفتم از نمونه های ایرانی مراکز سرطان هستن ولی بیل گیتس به این اعتقاد داره که میشه با ده هزار دلاری که خرج درمان سرطان یک کودک در فلوریدای امریکا خواهد شد.

اون خرج رو در نامیبیا کرد و با تامین آب سالم چند روستا موجب شد که صد ها کودک از مرگ رهایی پیدا کنند.

متاسفانه ما وقتی چیزی رو لمس کنیم احساستی میشیم و واکنش نشون میدیم(وقتی کودکان کار رو میبینم میخوایم همون لحظه چیزمون رو بدیم به اون بچه یا یه پیرزن یا پیرمردی که داره گدایی میکنه میخوایم هر چی داریم رو بهش بدیم)این کار توصیه میشه خیلی هم خوبه باید به یه کودک سرطانی کمک کرد یا این که حدیث موکد داریم که هر کسی که دستش رو جلوی شما دراز میکنه باید گره ای از کارش پیش ببرید شده یه پول خیلی خیلی کم ولی باید این پول خیلی کم رو هم بدید ولی از اون جایی که مسئولیت داشتن و احساس مسئولیت اجتماعی داشتن در این موارد بسیار مهم تر از اون رفتاره هست پس در نتیجه تاکید میکنم که باید ساختار مند این رابطه ایجاد شود

یکی از ساختار مندترین سازمان های مردم نهاد در داخل ایران جمعیت امام علی است

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۹
سید هاشم زرین کیا

یه سری از نوشته های داخل این وبلاگ کاملا بر مبنای اتفاقا در لحظه هست.

خواستم در مورده یه چی بگم و اون اینه که میگن خونمون امیده و بوی مامانمون ور میده و مادرمون امیده و... 

بحث سره اینه که من واقعا هیچ لحظه از عمرم این داستان رو درک نکردم هیچ لحظه از عمرم به معنی واقعی میخوام بگم که مادرم رو دوست نداشتم همیشه مادرم یک ادم تحقیر شده - لش - بی فایده - بی عقل - بی اراده - بی تفاوت - بسیار بسیار سطحی و عقلی به اندازه یک بچه ۵ الی ۷ ساله داره که از موقعی که من یادمه میگفت من مریضم سرم درد میکنه پام درد میکنه فلانم درد میکنه و. ... 

از موقعی که چشم باز کردم هیچ وقت دامن پر مهر مادر رو ندیدم؟!؟!؟ هیچ وقت همیشه بدم میومد از این که زنگ بزنه بهم صدام کنه تو یه جمع حتی هر جور دیگه حتی غذا بهم تعارف کنه خیلی وقتا دارم میبینم میفهمم که هیچ نکته ی مثبتی به عنوان مادری نداره به جز این که گاها ناهار و شام میپزه یه وقتایی هم لباس ها رو میزاره تو ماشین لباس شویی گاهی که میگم معمولا در حضور مهمان و یا در حضور پدر هست و الی که هیچی هیچی هیچی 

درسته پدرم یک ادم سختگ گیر بسیار سخت گیر بسیار مرد سالار و خود سالار و بی گذشت است اما خیلی چیزا از مرام و معرفت و فکر کردنش میشه فهمید.

راستی یه چیزی که در مادر من شاید بشه نقطه مثبت گفت سخاوته ولی با سخاوته احمقانه ای که داره هیچ وقت نمیشه گفت این سخاوت مادر بنده یه نکته مثبت هست چون واقعا با حماقت همراه است مثل محبت کردناش مثل بقیه رفتار های احمقانه ی ایشون

در کل با این اوصاف این سوال هست که چرا ترکشون نمیکنم خب ننه من درک نمیکنه که من این ها رو ترک کردم روزی نیم ساعت هم با هم تعامل نداریم هیچ چیز از من نمیدونه هیچ چیز و این خب خیلی سادست خیلی این که با فرزندت صحبت هم نکرده باشی

این که ندونی چه چیزایی دوست داره به کنار اسمش رو هم نمیدونی و خیلی چیز های دیگه

فکر کنم راه درمان این مشکل مشکل نداشتن دوست و یا همدم مونث (که خب خواهر من شخصیت خوب و قوی داره ولی بسیار بسیار بد اخلاق و زود جوش و بی خودی جوش هست شبیه پدر بنده و از طرفی ادمی است که با تحقیر دیگران لذت میبره خیلی لذت میبره و خیلی هم سطحیه سطحی همانند داف هایی که میبینید

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۸:۰۲
سید هاشم زرین کیا

نه به اسمارت فون

اگه جز دوستان و اشنایان من باشید و شناخت کمی هم داشته باشید درباره من بلاشک میدونید که من چقدر عاشق تکنولوژی هستم پس لطفا از گفتن این که من ادم کدی هستم ( و شبیه اون ادم هایی هستم که میگم اره قدیما خیلی خوب بود خونه ها بزرگ بود همه فامیل با هم بودن و غذا کم بود ولی با محبت بود مردم سالم بود نو .... نیستم )استفاده نفرمایید.

تکنولوژِی چیز عالی هست فوق العاده خیلی عالی ( البته تاثیر اصلی تکنولوژی بالا بردن سرعت کار ها است پیاده میشه از جایی به جایی منتقل شیم اما با کنکورد میشه خیلی سریع از جایی به جایی رفت(میدونم کنکورد دیگه بازنشست شده ولی هنوز هم سریع ترین روش انتقال مسافر تاریخ بوده البته شما بهتر از هر کسی میدونید اقامون ایلان ماسک داره هایپر لوپ و اون انتفال روی زمین با فضاپیما دراگون رو توسعه میده )

با توسعه تکنولوژی موبایلی و اینترنت و نرم افزار ها زندگی ها سهل ساده دقیق و زیبا تر شده 

حالا شما هم میگید اره دیگه اسمارت فون ملموس ترین و البته نزدیک ترین چیزی است که از تکنولوژی روی ما سواره ( البته من بار ها و بار ها در مقالات مختلف و سخنرانی ها ذکر کردم که اسمارت فون ها نزدیک ترین چیز نیست نزدیک ترین کسه چون جزیی از انسان مدرن شده و البته در خیلی از افراد اون ادمه جزیی از اسمارت فونه شده است)

من معتقدم که اسمارت فون موجب شده همه ی ادرس ها رو سریع ترین حالت پیدا کنیم موجب شده هر جا خواستیم هر لحظه از زمان سرگرم بشویم موجب شده هر چیزی که جالب بود رو در لحظه ثبت کنیم (عکس صدا ویدیو و متن) هر جا خواستیم هر چیزی که رو میتونیم به اشتراک بزاریم چه به عنوان ویدیو چه عکس و چه متن چه با دوستانی که یه پله دور ترند (با اینستاگرام) یا افرادی که حلقه نزدیک ترن(تلگرام و واتس اپ)

حالا میخوام چند دلیل اصلی رو بگم که چرا از اسمارت فون استفاده نمیکنم(من هیچ وقت تجویز نمیکنم ندیده و نشنیده هم چین چیزی رو)

۱- نمیخوام همه جا سرم تو اسمارت فون باشه

۲- نمیخوام تمرکزم به فنا بره و هر لحظه در حال چک کردن نوتیفیکیشن باشم

۳- نمیخوام روابط با تعداد زیاد ولی عمق کم داشته باشم(یه مثال سوپ هست که جالبه )

۴- دوست ندرام هر لحظه همه چیز رو هی ثبت کنم و اون لحظه رو از دست بدم

۵- نمیخوام به هر دلیل مسخره ای افرادی مجانی با هام تماس داشته باشند و چرت و پرت بگند

۶- نمیخوام شب با چک کردن اسمارت فون بخوابم و صبح هم باهاش بیدار شم حموم و دستشویی و سر غذا هم مسلح به خراب کننده ترین چیز دنیا باشم

۷- نمیخوام وقتی حضوری با یه سری هستم غیر حضوری با کسی دیگه ای هم باشم

۸- نمیخوام همزمان چند کار را انجام دهم چون مولتی تسکینگ سرعت و دقت کار ها رو نابود میکنه ( هر کسی هم غیر این بگه و بفرمایند خیر مغز بنده همزمان چند کار میتونه بکنه یا مغز زنان این جوریه اون جوریه و...داره اشتباه میکنه و چیزی در مورد ساختار های مغزی نیمدونه به عبارت دیگه توهم داره همون طور که سابقه نداشته یه نفر بگه اوه من الکل مصرف کردم رانندگیم خطرناکه بلکه میگن: من؟!؟!؟ حالم عالیه خیلی هم دقیق هستم و در بهترین حالت رانندگی به سر میبرم ... :))))


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۳:۲۱
سید هاشم زرین کیا

میریم برای کیبورد درمانی:))

چند وقت اخیر یه سری برنامه های جدید دارم و کار هایی رو شروع کردم از جمله :


1- قبل ساعت شش صبح بیدار شدن

2- پیاده روی روزانه حداقل چهل و پنج دقیقه

3- شروع تمرین یوگا با کتاب خود آموز 28 روز با یوگا هتیلمن

4 - مطالعه دقیق ادبیات کلاسیک شده حتی یک ربع در روز(انقدر مضخرفات در روز میخونم و میشنوم باید حتما یه متن های فوق العاده ای باشه که در روز بخونم و اونا رو بشوره ببره)

5- کم کردن استفاده ی غیر مفید از تلگرام و اینستاگرام

6- شب ها زود خوابیدن (بی دلیل بیدار نبودن به گمان کلمه بهتریه)

7- سالم تر غذا خوردن

8- متمم رو بیشتر بخونم(متاسفانه چند وقت اخیر خیلی خیلی کم شده :((


تا ببینم چقدر میتونم این رو اجرایی کنم :))


پ ن : ای کسانی که میگید این کارا چیه و یوگا برای خانم های باردار و پسر های ... است بدانید و اگاه باشید یوگا بهترین ورزش برای بالا بردن توان بدنی و تمرکز بر روی عضلات است و بنده هم هم نظر با شما دوست گرام بودم که این سوسول بازی ها ماله بچه قرتی هاست ولی خب با دیدن عکس های یوگا کار کردن مک گرگور و می ودر (اسطوره های زنده ی ام ام ای و بوکس ) فهمیدم سخت در اشتباه بودم









پینوشت: برنامه های سال ۹۸ رو میخوام این جا بنویسم:


۱- بالا بردن سطح توان بدنی (ورزش و غذای سالم)

۲- توسعه ساختار سایت زرین سیستم

۳- توسعه دیمانسه

۴- انجام یه سری مقاله و پروژه جهت دانشگاه

۵- مطالعه روزانه

۶- نوشتن روزانه

۷- رشد دادن شخصی

۸- در مورد کسی حرف نزدن و اظهار نظر کردن 

۹- مکتوب کردن عملگرد ها و ثبت دیتا ها 


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۶
سید هاشم زرین کیا

بنابر شغلی که دارم معمولا به کارخانجات ادارات صنایع مرغداری  صنایع بازرگانی و...مراجعه میکنم.

یکی از صنعت هایی که از بازار های مهم ما بود و بخش بزرگی از مشتری های ما را در بر میگرفت صنایع تولیدی و شهرک های صنعتی بوده اند.

(بیشترین اوج این بازار بین سال های 83 الی 87 بود سال های که پول های زیادی به داخل کشور تزریق شد و صنایع کوچک شکل گرفت شهرک های صنعتی بزرگ زاده شدند و ساختمان سازی وسعت گرفت و.....)


اون سال ها همه درگیر تولید ساختمان سازی و .... بودند و ما هم به تجهیز این کارخانه ها میپرداختیم.

اما قضیه از زمانی شروع شد که بر اثر اشتباه های بزرگ سیاسی و اقتصادی حکومتی و  زیرساختی جامعه و نبود برنامه ریزی جامع نبود نیروی انسانی خوب نبود ایده و..... این حباب ترکید.

واحد های ساختمانی که زاغه های دور از شهری بودند به نام مسکن مهر و شهرک های صنعتی متروک بزرگی در کشور به جا ماند.

در روز های گذشته به  تک تک واحد های تولیدی یک شهرک صنعتی بزرگ و بسیار مولد مراجعه کردم.

وقتی میدیدم واحد تولیدی به صورت سه شیفت کار میکنه صادرات داره و زنجیره فروش فوق العاده قوی داره (البته مولد ها و پشتوانه های دولتی ندارد) بسیار خوش حال میشدم.

اما وقتی قسمت هایی از این شهرک صنعتی رو میدیدم که کاملا راکد ساکت و پر از خالی بود و دقیقا صحنه ای مثل فیلم های اخر الزمانی رو شاهد بودم.

وقتی این ها رو میدیدم غمی وحشتناک همه وجودم رو میگرفت واحد هایی که کاملا سالم هستن قسمت اداری مرتب کامپیوتر ها هستند دستگاه های خط تولید وجود داره ولی مثل فیلم های اخر الزمانی همه چی ساکت غبار گرفته و شکسته و غارت شده بودند.

اخرین واحدی که وارد شدم و داشتم بررسیش میکردم هر لحظه ممکن بود اشک هایم جاری شود.

واحدی که واحد تولیدی نمونه بود واحدی که حتی به استرالیا هم صادر میکرد .

بهترین تجهیزات بهترین مهندسین و نیرو ها را داشت و البته بهترین و قشنگ ترین ساختمان ها ولی خالی غارت شده و راکد بود.

وقتی وارد اتاق های اداری میشدم و پرونده های روی هم انباشته را تماشا میکردم وقتی به اون روز هایی که مدیر این کارخانه مهندس داریوش هندویی رو که یکی از تاثیر گذارترین افراد دوران نوجوانی ام بود فکر میکردم و  به صورت اتفاقی کارت ورود به نمایشگاه گوانگجو چین رو در بین اون خرابه ها دیدم واقعا ناراحتی بزرگی رو احساس کردم.

امیدوارم شهرک های صنعتی واحد های تولیدی نیاز به هیچ سیستم امنیتی نداشته باشند و فقط نیاز به سیستم ها نظارتی داشته باشند. دیگر خالی از کارگر و کار کردن نباشند دوباره معضل  کمبود نیرو داشته باشند و از شهر های دیگر نیرو بیاورند.

زمانی که برند های جهانی تولید شود.

زمانی که کمپانی های گردن کلفت و قدر قدرت بدون نیاز به کمک های بیرونی ایجاد شود کمپانی هایی که صنایع سنگین و صنایع پایه دارند(درسته که سود کمی دارند اما نیرو های زیادی جذب میکنند و جریان مالی بالایی دارند و همه جور نیرویی میخواهند و البته شغل های بسیار استیبلی را ایجاد میکنند)

و امید دارم صنایع نوپا صنایع تکنولوژیکی و استارتاپ ها صنایع دانش بنیاد و بر مبنای تکنولوژی های نوین  فرزندان آرش کمانگیر آن ها را توسعه دهند و البته مثل سیلیکان ولی نباشند که دنبال 2 تا کارکتر بیشتر توییتر و یا مخفی شدن عکس ها در اسنپ چت باشند. صنایع بزرگ زیستی صنایع بزرگ انرژی های نو و در حیقیقت نقشی نو در جهان در اندازند.

به امید اون روز اون روز روزی نیست که خودش بیاد روزیه که ما ها با هم میسازیمش


پینوشت:

امروز از تاریخ انتشار این پست یک ماهی میگذره مشتری که کارخونه بزرگی داره چهار تا سوله کنار هم تماس گرفته بود که سیستم را اپدیت و مشکلات دوربین های مداربسته و  رو حل کنید.

وقتی وارد سالن و کارخانه شدم شاهد بودم که کلا کارخانه تعطیله و در حال تبدیل به مخروبه شدن است اما مدیر کارخانه نمیخواست بگه یا قبول کنه که این جا خالیه و تعطیل و ... ولی نمیشه که روح نداشتن در کارخانه را توجیح کرد) در خلال صحبتامون یه جا یه چیز ناراحت کننده گفت: اره اگه میتونستم کلش رو میفروختم میزاشتم بانک سودش رو میگرفتم.




۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۱
سید هاشم زرین کیا

خب خیلی از کسایی که من رو میشناسن و از علایق احوال ایده ها و مراجع من اشنا هستن ( خواستم بگم هیرو ولی به گمونم کلمه خوبی رو انتخاب کردم (مراجع:)

این رو میدونند که من خیلی تحت تاثیر و یا این جوری بگم تحت شعاع و البته مدینه فاضله (البته این یک فرده یه نفر که به نظرم کارش درسته) که خب الان یه جورایی شده سلبریتی اما برای من فاندر بودن خطر پذیری نوع نگاهش به دنیا و زندگی واقعا جذابه و یه جورایی دوست دارم در راه او قدم بزارم (راه توسعه - توسعه جهان در همه زمینه ها ) کسی که تا الان صنایع فضایی- صنایع خوردو سازی -نقل و انتقالات بانکی را متحول کرده و قصد دراد صنایع حمل و نقل - انرژی - کره سازی( یاده حرف  محمد رضا شعبانعلی افتادم که میگفت اقای مهندس واثقی شهرک ساز نیست دیگه شهر سازه من هم میتونم بگم این هیرو بنده شهرک ساز و شهر ساز و یا حتی کشور ساز و یا قاره ساز (مثل جناب اقای کریستُف کُلُمب) نیست بلکه کره سازه کسی که میگه اگه کمکم کردن که کردن نکردن هم مهم نیست تا 2025 ما شهرک نشینی رو ایجاد میکنیم)

خب معرفی میکنم(البته اگه تا الان نفهدید کیه یا کلا نفهم تشریف دارید یا ایلان ماسک رو نمیشناسید)

 

ایلان ماسک

 

خصوصیت های اصلی که ایشون رو به نظرم شاخص میکنه شامل :

1-دقت بسیار زیاد بر روی مفاهمی

2-ریسک پذیری بسیار بالا

3- قدرت مدیریت بسیار بالا( که خب این در لایه های مختلف قابل مشاهده است)

4- نترس بود

5- مهم نبودن شکست برای او

6- اینده بینی

7- نیاز سنجی درست

8- دنبال چیزایی میره که بقیه نمیرن و خب شبیه شکسته

9- هر چی که ببینه بده بد عمل میکنه درست عمل نمیکنه خوب نیست عالی نیست رو میگه ا اینجوریه اشکال نداره یکی میسازم بهتر از این:))

برای نکته هشت یه مثالی دارم و اون اینه که فکر کنید روز اول تمرین بوکستون هست و هیچی از بوکس نمیدونید ولی همون روز اول میای میگی من الان مایک تایسون رو به مبارزه میطلبم

طبق قوانین اماتوری و خیلی داستان ها احتمال این که مایک تایسون اوت شه توسط تو هست اگه اوت شدی که خب مهم نیست مایک تایسون بود معلوم بود اوت میشی ولی اگر مایک رو زمین بزنی اون وقته که دنیا تکون میخوره(زدن به زمین مایک تایسون با تحلیل دقیق او ممکنه)

 

حالا خب همه اینا رو گفتم نه به خاطر این که یک شخص جدید رو بشناسید و ( یا اگه این شخص رو میشناسید و زیاد اسمش رو میشنوید بگید باز این ما رو زخمی کرد نابود کرد ول نمینه و...)

خواستم یه کاری که این اقا کرده رو تکرار کنم.

ایشون چند سال پیش تو وبلاگش نوشته بود که اره اول میرم یه ماشین سوپر اسپورت میسازم بعد میرم یه سدان لوکس میسازم بعد یه اس یو وی و بعد هم یه ماشینی که همه بتونن بخرن

حالا من هم میخوام یه رازی رو بهتون بگم

 

میخوام دو یا چند کسب و کار خیلی قوی و اثر گذار داشته باشم که صنعت های وابسته به خودشون رو تکون بدن یه نهاد یا یه ساختاری اموزشی یا چیزی شبیه این هم درش شرکت کنم و تاثیر گذار باشم برای از بین بردن فقر جهانی و گسترش رفاه و..... و از اون ور هم مدینه ی فاضله ای که تو ذهنم هست رو بسازم همین بود رازم رو به کسی نگیدا پیش خودمون بمونه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سید هاشم زرین کیا
شاید تیتری که برای این پست گذاشتم یکم عجیب باشه
کیبورد درمانی؟؟!!!
قاعدتا کیبورد یه قرص نیست یا یه میوه افریقایی یا در جنگل های امازون نیست
بلکه همین کیبوردی که جلو روی شماست همون کیبورد رو میگم
ایزاک اسیموف رو به یاد میارم (احتمالا یکی از بیشترین نویسنده های دنیا بود با اون حجم از نوشته ) بهش گفتن اگه بگن یه ساعت دیگه میمیری چی میکنی؟؟؟ گفت تند تر تایپ میکنم
 یه حس فوق العاده ای در انسان ایجاد میشه وقتی تمام چیزی که تو ذهنشه رو منتقل میکنه به کیبرود از ایده هاش دغدغه هاش و خیلی چیز های دیگه میگه از این میگه که چه جوری میشه دنیا بهتر شه از ارزو هاش میگه از زیبایی های دنیا میگه همین ها هستن که دنیا رو میسازن.
و این بهش ارامش میده ارامشی که بسیار بسیار لذت بخشه و برای او تسکین قلبی هست.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۹
سید هاشم زرین کیا

دوست دارم؟؟!!!

عاشقشممم!!!؟؟؟

 

عشق چیه؟؟

 

وابستم!!

عادت کردم!!

 

اعتیاد چیه؟؟

دوست دارم عشقم میکشه!!!

حال میکنم همین!؟؟!!

خوشم میاد

 

این ها کلماتی است که در روزمره بسیار میشنویم از  مکالمات بین افراد در زندگی شخصی کاری اجتماعی گرفته تا ویدیو ها و پیام های ارسالی در همه جا میبینیم. حالا سواله من اینه ایا ما این رو خو میشناسیم؟؟ این مسئله خیلی پیچیدست از کجا نشات میگیره چه جوریه انسان از یه چیز خوشش میاد؟!!

جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، "?What is love"، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است

عشق لذّتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است،[۱] همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما محدودیت در فکر و عملکرد دارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند

عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.

هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن

کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.

عشق جز دولت وعنایت نیست
جز گشاد دل وهدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت
شافعی را در او روایت نیست

در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۳]

  1. به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیاء مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آنها یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
  2. «دوستی» - رابطه یا همکاری مناسب بین دو فرد.
  3. «وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهایی عشق راستین.
  4. «خانواده» - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
  5. «پیوند روحی» - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.

حالا نمیخوام باز هم از دوست داشتن یا عشق بگم از دیدگاه های تاریخی و کلاسیک و بین اقوام و جنس ها و نژاد های مختلف بگم

میخواستم فقط یک چیز را به زبون بیارم و آن این است که وقتی کسی را دوست داشتید فرا تر از نژاد جنس و قومیت ها دوست داشتن بی پیرایه ادمی بسیرا مقدس است(یاد نامه باراک اوباما افتادم : بین مبارزه با جهان و مبارزه با خودم فرقی نمی‌بینم) شاید مهم ترین اتفاق در این قسمت ثابت قدم بودن.

اغتنام فرصت است.

شاید اون روزی که دوست شصت و اندی ساله ی مجردم میگفت عشقی اتش افراز پنجاه ساله تمامه ذهنم رو درگیر کرده از 17 سالگی وقتی باز با هر کسی دیگری بود باز هم او در چشمانم ظاهر میشد نگاه او به من چشمک میزد و .... واقعی باشه

حال ای کسانی که این متن را میخوانید بدانید و اگاه باشید که این حرفی که میزنم حرف یا سخن نیست دستوره نسخه است لازم الاجرا است از حکم حکومتی و حکم خداوندی مهم تر است.

وقتی عاشق چیزی شدید بپرید توش مهم نیست نهایتش چی میشه مهم نیست شکست میخورید پیروز میشوی بی معنی میشه یا هر چیز دیگه مهم اینه که دیگه خودت رو ملامت نمیکنی دیگه هیچ وقت در عمرت حسرت نمیخوری

همین

انسان نیاز داره که یه نفر رو دوست داشته باشه موقع سختی ها به یاد یکی بیفته و چهره اش رو مجسم کنه و ناخوداگاه لبخند بزنه

انسان دوست داره هر شب اگه خیلی خستست اخرین حرفی که بزنه شب بخیر عزیزم یا دوست دارم زندگیم باشه

انسان نیاز به این داره که صبح که بیدار میشه به یاد یکی بیفته و این یاد رو بیان کنه حتی اگر در ذهنش

همه اینا هستن که موجب میشه انسان دوست داشتن را نیاز داشته باشه دوست داشتنی به اندازه ی تمام قلبش به اندازه ی بی نهایت

اما نکته ای که هست اینه که هر کسی نگاه خاصی نسبت به عشق دارد هر کسی که در دنیا حضور دارد یک برداشتی به مفهوم عشق دارد که دنیا را با اون مفهوم میبیند مفهومی که به زندگی اش طعم و رنگ میده و میشه گفت بهش عشق واقعی 

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۳:۳۵
سید هاشم زرین کیا