توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ هاشم زرین کیا» ثبت شده است


(اول از همه عذر خواهی میکنم بابت کم تر نوشتن در این وبلاگ ) چندی است خیلی وقت نمیکنم برای نوشتن(البته خودتون بهتر میدونید این حرف بهونه ای بیش نیست و الی کسی که واقعا بخواد کاری رو انجام بده چیزی به نام وقت نداشتن و نتونستن و اجازه نداشتن و ... نداره ولی خب چند روز اخیر حوصله ی نوشتن متنی که برای منتشر کردن داشته باشم نداشتم.

جلب توجه و شنیده شدن به گمانم مهم ترین نیاز بعد از نیاز های اولیه است (غذا و خوراک و آب و خواب به احتمال بسیار زیاد توجه کردید که اگر طفل خردسالی (در حد زیر هفت هشت ماه در حقیقت غیر عاقل) گریه میکنه دلایلش چند تا چیز میتونه باشه : گشنشه - کثیف کرده - درد داره - یا توجه میخواد.

یه مثال قدیمی هست که میگه بچه ها برای جلب توجه گریه میکنن و بزرگ تر ها برای جلب توجه خودشون رو به کشتن میدن این شاید نشانه ی مهمی باشه برای تاثیر زیاد جلب توجه در زندگی

البته نکته ای دیگه هم هست اینه که هر کسی بنا به شرایط و روحیاتش حجم خاصی از توجه رو میطلبد یکی شاید خیلی کم یکی خیلی زیاد یکی کامل از تنها بودن با خودش و با خود فکر کردن با خود نوشتن با خود فیلم دیدن لذت ببره شاید بار ها و بار ها یک سریال رو ببینه و بخنده و غرق در خود باشه یکی دیگه هم روحیش به گونه ای باشه که باید هر لحظه در جمع باشه در محیط های باشه و بگه بخنده شوخی کنه نقشه بچینه کار کنه و .... این افراد معمولا وقت زیادی با کامپیوتر نمیزارن حوصله طراحی کردن حوصله انجام یه پروژه رو که چند روز باید مداوم روش کار کنند رو ندارند و بیشتر به در شغل ها و فعالیت هایی میخورن که بکنن ببرن بدن و .... پر جنب و جوش باشه روزی که خیلی پر جنب و جوش باشه پر از حادثه پر از اشنایی با ادم های جدید پر از قرار داد پر از پروژه و ادم ها سیستم ها و ساختار های متفاوت روز فوق العاده اشون هست در صورتی که برای گروه اول این روز شبیه مرگ است و بس

البته نکته ای که هست اینه که هیچ فرقی در گروه اول و دوم نیست فقط نکته ی مهم اینه که افراد رو باید در جای درستش قرار بدهند.



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۲
سید هاشم زرین کیا

دوستانی که من رو میشناسن یا این که با من اشنایی نسبی دارن میدونن که اصلا ادمی نیستم که به هیچ عنوان گرایش های چپی داشته باشم و از این خضعبلات بگم.

( نقلی است که به وینستون چرچیل نسبت دادن که میگه: اون جوانی که پیرو کمونیست نیست قلب نداره و اون فرد پیری که پیرو سرمایه داری نیست عقل؟؟!!) خوده من به شخصه همیشه پیرو اقتصاد بازار سرمایه داری خصوصی و ... بودم و تنها را پیشرفت ملل رو هم این میدونم و بس و از اون ادم هایی هم که نیستم که مردم رو به زهد و درویشی رهنمود کنم و بگم بله باید اقتصاد مقاومتی ( ریاضتی ) داشته باشید.بلکه معتقدم همه ادم ها باید اوضاع مالی فوق العاده ای داشته باشن و هر چی میخوان رو داشته باشند و بر مبنای انتخاب خودشان زندگی کنن)




با این مقدمه و خط و نشونی که اول کاری کشیدم میخوام به یه خصلت خیلی بد ناپسند و وحشتناک انسان ها اللخصوص خیلی از ادم هایی که میشناسم که در ایران زندگی میکنند بپردازم

مصرف گرایی

این که فلان چیز باید این مارک باشه - هر ماه باید یه دست لباس بخریم این لباس دیگه مد نیست - ااا سال جدیده باید لباس بخریم خونه رو مبل هاش رو عوض کنیم کاغذ دیواری و پارکت جدید بگیریم ااا پرده ها رو عوض کنیم - این ماشین رو بریم صفرش کنیم صفرش اومده خوبه؟!؟!!؟

اوه اوه از مهمونی ها دیگه نگم حالا این مهمونی عروسی باشه یا مراسم مرگ یا دوره همی یا مثلا جشن تولد یا چیزی شبیه این اولا که باید یه سری تغییر دکوراسیون بدین!؟!؟!
دوما که باید انواع اطعمه و اشربه اماده کنید به مقدار بسیار زیاد و بیشتر از نیاز مصرف کننده چون اگه به اندازه مصرف کننده ابشه که زشته خوبیت نداره !؟!؟




از جشن های عروسی و داستان های مربوط به اون که دیگه توضیح ندم نگم که موجب چه اختلاف ها چه ناراحتی هایی بین خانواده ها و بالطبع چه هزینه های بیخودی برای جشن ها و البته خرید های بی خود و بی جهت داماد و عروس و البته هزینه های عجیب غریب بابت جهیزیه مراسم عروسی مراسم لباس زنی و...!؟!؟!


ببینید من نمیگم که هیچ هزینه ای نکنید کفش هاتون رو پینه بزنید با دمپایی برید رو پشتی تکیه بدید خونه گلی داشته باشید از این ماشین قدیمی امریکایی ها داشته باشید( فکر کنم یکم دیگه ادامه بدم یه سری سره نخ ها پیدا میکنید از اون اواتاری که تو ذهنمه و دارم تعریف میکنم و اون وقته که من رو جمع میکنن میبرن:)

با همه این اوصاف نمیخواهم به این نتیجه برسم که زهد و تقوا پیشه کنید فقط و فقط میخوام بگم زیبایی در سادگی است در دسترس بودن منابع امری بسیار مهم است ولی استفاده درست از این منابع و پرهیز از ریخت و پاش کردن ها بیخود (یاده یه دیالوگی از فیلم فایت کلاب افتادم که میگفت : ما پول در میاریم که با اون پول بریم چیز هایی بخریم و به اونایی نشون بدیم که از اون ادم ها متنفریم؟!؟!؟!)

این که این چیزا خرید فلان لباس فلان غذا سه برابر نیاز خریدن و در اخر انداختن در سطل زباله لباس رو با قیمت وحشتناک بالا خریدن و یک بار پوشیدن و فراموش کردن آن؟؟

همه و همه این چیز هایی که گفتم در نهی مصرف گرایی مطلقه

به نظر من این که اون چیزایی که داریم رو قدر بدونیم و این که اون وسایلی که دوست داریم رو بخریم خیلی همه ولی به شخصه make it your self رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم این که اون کیفی که دارم رو خودم درست کنم



چرم اون رو خودم تهیه کنم طرحش رو خودم بدم و در آخر اون رو داشته باشم و در پشت زمینه اش خاطره ی اون چیز رو داشته باشم بسیار بسیار لذت بخش تر خواهد بود.

یا این که خونه ای داشته باشم که خودم تو ساختش دخالت مستقیم داشته باشم یا این که وقتی دارم وسایل خونه تهیه میکنم همه اجزای خونه شخصی سازی شده و فکری پشتش باشه


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۹:۰۴
سید هاشم زرین کیا



شاید خیلی از افراد تا از وابستگی میشنون یاده داستان شازده کوچولو و صحبت های شاهزاده فضایی میفتند.( اهلی کردن و بقیه قسمت های این نوشته زیبای سنت اگزوپری در مورد دوست داشتن)

خب شاید درست باشه که به قولی اگه آدم گذاشت اهلیش کنن (اهلیش کن یعنی: احساس علاقه ایجاد کنن ) بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن هم بکشه چون ذات اهلی کردن یعنی این)

شاید این هم درست باشه اما چند سوال برام ایجاد شده:


واقعا وابستگی چیه؟؟

چرا وابستگی ایجاد میشه؟

سطح وابستگی افراد چه گونه با هم تفاوت دارد؟
آیا وابستگی اتفاق خوب و حس قابل قبولیه؟؟


میتویند با گوگل کردن وابستگی احساسی یا کلمات شبیه  این و یا با بررسی ساختار ذهنی انواع بررسی و تاثیرات بر روی مغز وابستگی رو به طور کامل مطالعه کنید.

من همیشه از وابستگی میترسیدم تا اون جایی که یادمه همیشه و همیشه میترسیدم. به غیر از حس ترس از دست دادن اون چیز( دوباره میگم منظور از چیز اینه که اون چیز هر چیز میتونه باشه شامل: افراد - اجسام - اماکن - تفریحات - لذت ها و شغل و هر چیز دیگه ای که هست)

دلیل های دیگه ای هم داشتم حسم  این بود که یه چیز بهتر و بالا تری از پس پرده این هم هست پس وابسته بشم به این چیزی که الان میبینم احتمالا موجب میشه که به اونی که در اینده باهاش روبه رو خواهم شد پشت پا بزنم(سره همین میگفتم خب FREE AS A BIRD  ولی دیدم نه ظاهرا این جوری نیست وابستگی رمز لذت بردن از زندگیه این که همیشه در تنش باشم همیشه در حال انتخاب کردن باشم لحظه های انسان را بدتر میکنه من باید چیزی رو انتخاب کنم که در همان لحظه ازش لذت میبرم و گمون میکنم که همین انتخاب خوبه همین نه هیچ چیز دیگه)

آدم نمیتونه خیلی به این چیز ها که کاملا درونیه و خیلی خیلی شخصی توضیحی بده به همین خاطر افراد در جامعه ای مثل ما همیشه در پشت پرده هستن چون میگن:

ااا زشته نباید در موردش صحبت کرد.

ااا نگید یارو میفهمه برات جالب و ... است و تل (منظور از تل یعنی هزینه ارزشی که باید بخوای خرج کنی سره چیزی ) رو میبره بالا وقتی یه چیز خیلی خوب رو دیدی و خوشت اومد هیچ وقت نباید این رو رو به روییت بفهمه من جمله خرید لباس و خونه و ماشین و... اگر خوشت اومد نباید ازش تعریف کنی که نرخ رو ببره بالا


(مثالی که شما تو ذهنتون هم هست درسته شک نکنید )


من به شخصه حس تعلق و وابستگی بسیار بسیار عمیقی حتی به اجسام دارم ( تبلت - اتاق - صندلی - مونیتورم ) و در صورت نبود آن ها یا مشکلی پیش اومدن برای آن ها حس بدی پیدا خواهم کرد. حال دیدگاهم در مورد انسان ها رو بررسی نمیکنم  ولی خود گیر حدیث مفصل رو با این اوصاف نظرم اینه که باید وابستگی کاملا دو طرفه باشه و مخصوصا از سمت رو به رویی بیشتر باشه (ایپدم باید من رو بیشتر دوست داشته باشه تا من ایپدم رو :)


(شاید بگید خب این یه جورایی خودخواهی هست ولی خب خودخواهی نیست بالا بردن ضریب اطمینانه این ایپد من اگر من رو دوست نداشت هشت بار LCD  اش نمیشکست)


حال میخواهم به ادامه بپردازم آیا وابستگی موجب ساختن دوست داشتن و عشق و علاقه میشه؟؟


آیا عشق و علاقه همان وابستگیه؟؟


(در یه پستی به صورت جداگانه در مورد ساختار علاقه و دوست داشتن سعی کردم به اندازه ای که در حد خودمه بنویسم که این نوشته تا چند وقت دیگه پست خواهد شد)



شاید دوست داشتن و علاقه داشتن و وابستگی یه جورایی نشونه های شبیه هم دارند مانند:


۱- سختی نبود اون چیز

۲- والا تر دیدن اون چیز نسبت به واقعیت

۳- حس همدلی با اون چیز

۴- ایجاد حس همدلی و مشارکت در هر دو


حالا تفاوت هایی نیز به نظرم بین این دو مفهوم وجود داره:


۱- علاقه داشتن لزوما وابستگی میاره ولی بالعکسش صادق نیست

۲- وابستگی ترک پذیره و میتونه عمقش کاهش یا افزایش پیدا کنه ولی دوست داشتن و علاقه داشتن یه جورایی صفر و یک هست


یه نکته مهمی هست اینه که نباید از وابستگی ترسید باید چسبید بهش و ولش نکرد باید از وابستگی جدا نشد باید با آغوش باز اون رو در بر گرفت باید با سلول به سلول بدنت اون رو بپذیری و دوستش داشته باشی باهاش زندگی کنی ازش لذت ببری نه این که فکر کنی یه عنصر اضافه است وابستگی و دوست داشتن هست که ما انسان ها را میسازد و به ما انسان ها قدرت تغییر میده این هستش که به ما قدرت استفاده و ایجاد هیجان رو عطا میکنه


بعضی اوقات وابستگی خیلی بی دلیله گاها این وابستگی به یک فردی هست که اصلا کلا بودن خودش هم برای خودش دلیل نداره چه برسه به دلیلی برای خواستن او و احساس کردنش

نمیتونم از وابستگی و رابطه حسی بگم و یاده اون صحبتی که با یکی از دوستام کردم نیفتم گفت:

(الزاما وقتی بحث از رابطه احساس میکنی نباید یه نفر رو مد نظر بگیری میتونی از یه نفر هم صحبتی اش رو لذت ببری یه نفر پولش رو یه نفر رابطه احساسی اش رو .... نباید حس مالکیت ایجاد بشه که این فقط برای منه و من هم فقط برای اونم ) خیلی برام عجیب غریب بود این حرف خیلی منافات داره با اون چیزایی که جامعه و دنیا بهم یاد داده)

اتفاقا چند روز پیش با یک ادم بسیار پر مطالعه با تجربه و دنیا دیده صحبت میکردم و یه چیز جالب گفت میگفت موجودات یه سری موناگمس هستن(یعنی در کل زندگی شون یک جفت دارند فقط یه سری از نهنگ ها یا یه سری روباه و .....) انسان ها این جوری نیستن (یعنی در حقیقت در زندگی شون روابط با افراد متنوعی دارند) البته گفت این به این مبنا نیست که در یه زمان همزمان یه سری روابط عجیب غریب با افراد مختلف ایجاد شود بلکه ممکنه در زمان های مختلف زندگی با افراد مختلفی باشه(البته ممکن هست ممکن هم هست این جوری نباشه و اولین رابطه بهترین رابطه بهترین بهترین ها باشه ) و جالب اینه که در تاریخ اجتماعی ایران(البته مطالعه من تو این زمینه اندک بوده ولی برنامه دارم که بیشترش کنم )


پینوشت:


راه نداره ظاهرا باید این پست رو باز ادامه بدم

چشم ادامه میدم


الان دارم به بهانه ی ولنتاین:))) این پست رو اپدیت میکنم :))




اصلا کاری با این که فلسفه این داستان ولنتاین چیه ندارم!

یا این که چه جوریه که همه دارن برای هم و یه نفر برای چند نفر کادو های متنوع میخرند هم کار ندارم؟؟!!؟
این که رنج سنی بعضی از کادو دهنده ها و کادو گیرنده های خیلی کم هست و به هیچ عنوان در حد ازدواج کردن یا چیزی شبیه به این هم نیست نمیگم
این که ایا برای این که عاشق یه نفر باشی یا دوستش داشته باشی باید ازدواج کنی؟!؟

اصلا یه سوالی که من رو خیلی درگیر میکرده کرده و فکر کنم خواهد کرد اینه که بزرگ ترین سختی عشق چی میتونه باشه (به گمونم احساس مسولیت کردن )

ایا برای این که به کسی عشق بورزی انقدر باید انرژِیت رو برای اینده بزاری؟!؟!

ایا در زندگی فرد فقط به یه نفر میتونه عشق بورزه؟(برفرض این که کسی رو پیدا نکرده

چون یه برنامه ای هست اینه که فرد باید یه نفر رو ببینه عاشق همون یه نفر هم بشه و بره جلو ... و همین و داستان تمام!

یه چیز دیگه هم اینه که بالفرض که یه نفر برات جالب بوده باشه و فکر کنی دوستش داری خب این رو با فرد مورد نظر در میون میزاری نتیجه اش چی میشه احتمال داره اون فرد در جواب بهت چیزای مختلفی بگه :


۱- من اوکی نیستم 

۲- شرایطش رو ندارم 

۲- در یه رابطه هستم 

۴- خب از این حرف چه هدفی دارید

۵- منم عاشقتم 

۶- اوهوم باشه 

۷- ببخشید از شما خوشم نمیاد 

۸- برو بابا چی فکر کردی پیش خودت بابا 

۹- باشه با هم اشنا شیم

10- من ادم این جور چیزا نیستم


حالا میرسیم به نکته ی بعدی این که بعد از این که این صحبت ها انجام شد باید چه کنیم .


من بلد نیستم که وقتی از کسی خوشم اومد باید چی کنم؟

یه جوابی هست : سگ و شغال و گرگ هم بلدن که چی کار کنن تو بلد نیستی؟؟

خیلی ساده است 


اما ترس ترس از نه شنیدن ترس از خراب شدن رابطه ترس از اینده بدترین چیزا تو زندگی هست


اما یه چیز هست که خب خیلی وحشتناک تر از اینه ترس از انجام ندادن و اون اینه که یه زمانی خودت و خودش حس خوب طرفین دارید و به نظرتون بهترین لذت دنیا رو دارید میبرید تمرکز فوق العاده خوش حالی زیاد حس خوب زیاد این که دنیا چقدر شیرینه رنگ های جهان چقدر پر رنگه و همه اتفاقات خوب ولی بر اثر یک عامل خارجی این ارتباط منهدم میشه (داستان ترسناک الان شروع شد) نمیدونی باید چه کنی شاید اولش بگی بیخیال بابا مهم نیست چیزه که زیاده ادم!؟ این نشد بعدی ولی ترسناک موقعی میشه که وقتی هی فکر میکنی هی و هی و هی و هی فکر میکنی و احساس های وحشتناک بد میاد به سراغت شاید این حس نتیجه اش بشه خودکشی حتی(خیلی از ادم های بزرگ در تاریخ بودن که به خاطر احساسات و این داستان ها دست به خودکشی زدن فکر نکنید این کار فقط برای تینیجر های بچه ننه است.)

همه اینا رو گفتم که شاید بگم بهتون یه پایان تلخ خیلی بهتر از یه تلخی بی پایان هست

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۰:۵۰
سید هاشم زرین کیا
شاید تیتری که برای این پست گذاشتم یکم عجیب باشه
کیبورد درمانی؟؟!!!
قاعدتا کیبورد یه قرص نیست یا یه میوه افریقایی یا در جنگل های امازون نیست
بلکه همین کیبوردی که جلو روی شماست همون کیبورد رو میگم
ایزاک اسیموف رو به یاد میارم (احتمالا یکی از بیشترین نویسنده های دنیا بود با اون حجم از نوشته ) بهش گفتن اگه بگن یه ساعت دیگه میمیری چی میکنی؟؟؟ گفت تند تر تایپ میکنم
 یه حس فوق العاده ای در انسان ایجاد میشه وقتی تمام چیزی که تو ذهنشه رو منتقل میکنه به کیبرود از ایده هاش دغدغه هاش و خیلی چیز های دیگه میگه از این میگه که چه جوری میشه دنیا بهتر شه از ارزو هاش میگه از زیبایی های دنیا میگه همین ها هستن که دنیا رو میسازن.
و این بهش ارامش میده ارامشی که بسیار بسیار لذت بخشه و برای او تسکین قلبی هست.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۵۹
سید هاشم زرین کیا

بی تو مهتاب شبی ....

میتراود مهتاب .....

وز دور بوسه به روی مهتاب میزنم ...

مهتاب به نور دامن شب بشکافت  می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

 


خیلی جالب بود برام امشب مهتاب کامله در حقیقت وسط ماه قمری هستیم و بیشترین اندازه ی ماه مشخصه و نور زیادی به سمت زمین میده در حقیقت قرص کامل ماه را شاهد هستیم.(جالبه قرص کامل ماه نوری به اندازه دو دهم لوکس تابش نور دارد که مقدار بسیار اندکی است)

حال که از زاویه علمی که بگذریم سوالی که پیش میاد اینه که خب چرا انقدر شعرا و ادیبان (نه در ادبیات فارسی بلکه ادبیات غیر فارسی هم این قضیه معمول است ) بسیار از مهتاب و استعاره هاش استفاده میکنند؟؟!! مگر این دو دهم لوکس نور چه چیزی را ایجاد میکند که روی یار و زلف یار و چهره و نگاه و قرص روی او در قرصی ماه نمودار میشود؟؟

این که ماه وقتی کامله خون اشام ها میان بیون گرگ نما ها میان بیرون و خیلی چیزای دیگه ای که تو ادبیات هست؟ماه شبه چهارده با ماه شبه بیست خب چه فرقی داره؟؟‌انقدر نور کمی که ساطع میشه کجای دنیا ور میگیره؟؟ اشعه ماه درمانی برای چی هست؟ از کجا نشات میگیره؟

همه این سوال ها سوالاتی بود که ذهن من رو درگیر کرده بود و بهش فکر میکردم ولی خب یه نکته ای رو نباید فراموش کنیم و اون هم اینه که اصلا مهم نیست بهونه چی هست ؟؟‌مهم اینه که بهونه ای باشه که در آن یار پیدا شود در آن زندگی اسرار ازل باشد در آن عشق به معشوق باشه( منظورم خدا هستااااا برداشت اشتباه نکنید لطفا با تشکر) همین که هر چیزی ماه شبه چهارده باشه ماه شبه پونزده باشه ماه شبه شونزده باشه کافیه زیبایی طبیعت همیشه عالیه(این را قطعا در نظر دارید که طبیعت همیشه ایستا نیست ما طبیعت دینامیک هم داریم :)


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۲۱:۲۱
سید هاشم زرین کیا