توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

دو دیدگاه قالب رو در مورد اطعمه و اشربه ( البته اگر خوراک و اشامیدنی هم بگیم بد نیست و خب من عرب پرست نیستم ولی اطعمه و اشربه تلفظ های جالبی دارند همین) رو من میشناسم.

۱- خوارکی ها بزرگ ترین لذت دنیا هستن وقتی از چیزی که از دهان میره داخل صحبت میکنند جوری با لذت و ولع سخن میگویند که گویی در حال توصیف زیبا ترین زیبایی دنیا هستند این افراد معمولا آدم هایی هستند که بسیار به غذا اهمیت میدند این که تهیه غذای میزبان انقدر خوبه یا حاتمی یا فلانی گوشتش تازه نیست وصال برنجش ری نداره هندیه و .... روزانه وقت زیادی در مورد صحبت در مورد غذا میکنن معمولا هم از هیچ غذایی راضی نیستند:)))‌کیلومتر ها و ساعت ها پیمایش میکنند که اون جایی که غذای خوبی رو سرو میکنه رو تست کنن یا دوباره آن را بخورند برای آن ها اون دور همی غذا خوردنه مهم نیست بلکه فقط غذا مهمه در عروسی ها عذا ها و.... در مورد چیزی که صحبت میکنند اول غذاست دوم غذاست و سوم هم غذاست(البته در مورد نوشابه هم صحبت میکنند گاها ) اگه میخوان احترام و محبت خودشون رو به کسی بیان کنند غذای عالی در نظر میگیرند اگر میخواهند فرزندان خودشون رو تنبیه کنن تنبیه غذایی میکنند.

البته یه نکته ی دیگه ای هم هست اینه که در بین این ها حجم غذا خیلی مهمه خیلی خیلی مهمه مهم تر از نوع غذا و مزه غذا و خب گوشتی جات هم که دیگه براشون تعیین کننده است :)

یکی از دلمشغولی های مهم روزشون خوراکی ها هستند.چه دوستی هایی از آن ها که سره غذا به هم نخورده چه دعوا ها دلگیری هایی که سره غذا اتفاق نیفتاده و....

البته چه ابراز عشق هایی بوده که به وسیله ی غذا منتقل شده از مادری که شیرینی های خوشگل مشکل درست میکنه که کوچولوش که غذا نمیخوره با دیدن طرح باب اسفنجی روی نون پنیرش اون رو میل کنه 

چه شله زرد و آش های نذری  که شدن منتقل کننده عشق و احساسات(البته این داستانا برای دهه چهل بود و چادر های گل گلی همسایه )

چه پذیرایی که شده شروع رابطه و مهمانی ها 

چه غذا درست کردن هایی که موجب ابراز عشقه از غذا درست کردن مرد برای زن یا زن برای مرد (یاد شهید چمران افتادم که هر صبح صبحانه همسرش را اماده میکرد قهوه درست میکرد و... و باسینی به اتاق زنش میبرد و یا همسری که همسرش مشکل داشت و با قاشق به دهانش میریخت و البته نمونه های دیگه که غذای مورد علاقه ی رو به روییش رو درست میکرد و..... 


این که غذا و خوراکی ها بشن منبع ابزار محبت خیلی خیلی موافقم ( داستان انبه مقدسی که سفیر پاکستان به ماءو داده بود رو احتمالا شنیده اید ) یا بشه ابراز دوست داشتن ولی این که غذا بهونه ی با هم بودن باشه و به علت غذا کدورت پیش بیاد یا به علت غذا رابطه ایجاد شه واقعا وحشتناکه درسته غذا میتونه یه استارت خوب برای شروع صحبت کردن باشه ولی این که تمام وجوه زندگی توی این مقوله باشه یکم عجیبه برام (البته این نفی کننده این نیست که من غذا دوست ندارم)

یه دسته دیگه هم از افراد هستند که نظرشون در مورد غذا اینه که فقط و فقط وقت تلف کردنه و واقعا دچار مشکلات رسیدن مواد غذایی به بدنشون هستن و مشکلات سلامتی برای آن ها ایجاد میشود (البته دسته اول هم مشکلات سلامتی دارند البته برعکس زیادی مواد غذایی :) و این ایده را دارند که غذا خوردن مثل دستشویی رفتن فقط اجباریه و خب یه چیزیه که باید تنهایی انجام داد و البته دربارش هم صحبت نکرد.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۹
سید هاشم زرین کیا

حافظ حافظه ی تاریخی ماست

همیشه در هر سال ما خب یه بهوه ای میگیریم یک روز مشخص را که یا بزرگداشت است یا تولد یا فوت و شهادت و... هست رو جشنی بگیریم عذاداری حالا خب قشنگ میشه بفهمیم یه نفر رو برای چیش میخوایم ظاهرا امامان رو برای شهادتشون (کم تر امامی جشن داره و ....) میومنه یه امام زمان که خب تولدش رو در نیمه شعبان جنش میگیریم و ایشالله ظهورش رو هم بگیریم.

به هر صورت امروز روز بزرگداشت حافظ است.


در این کوچه رندان ، که میان مسجد و میخانه راهی است – که می تواند این حافظ شهر را باز شناسد ؟ که می تواند از کوچه بسلامت بگذرد و بی ملامت ؟ از این کوچه مرموز که همه چیز آن با آنچه نزد آدم های عادی هست تفاوت دارد.

یه قسمتی از کتاب از کوچه رندان عبدالحسین زرین‌کوب رو یاد میکنم :)



 آدمهای آن نه به دنیا سر فرود می آورند نه به آخرت. نه مال و جاه می جویند نه کام و آسایش. نه تسلیم ننگ و نام می شوند نه پایبند دین و دانش. اما راستی این حرفها چیست ؟ 


کدام دوستدار حافظ هست که او را چنین بی پرده وصف کند ، دور از عنوان هایی که پندار ساده دلان به او می بندند ؟ بسیارند کسانی که حافظ برای آنها لسان الغیب است و شاعر آسمانی . اما یک رند هم می تواند همه اینها باشد و گه گاه چیزی بالاتر .


 رند کیست ؟ آنکه به هیچ چیز سر فرود نمی آورد ، از هیچ چیز نمی ترسد و زیر این چرخ کبود ، ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است . نه خود را می بیند و نه به رد و قبول غیر نظر دارد. اندر دو جهان کرا بود زهرة این ؟ در دنیایی که همه چیز به میزان پول سنجیده می شود ، در دنیایی که نام آوران عصر برای صید زر و سیم نه پروای نام دارند نه اندیشه جان ، فراغتی و کتابی و گوشة چمنی ، برای که کفایت می کند ؟


 برای یک رند. برای یک آزاد اندیش بیخیال که این همه غوغای خود پرستی که در جهان هست برای وی جز یک فریاد پوچ نیست.

 در دنیایی که زاهد و واعظ شحنه شناس می خواهند حق را به سجودی و نبی را به درودی فریب دهند که می تواند مسجد و صومعه را خراب کند ، خلق را و قضاوتشان را نادیده گیرد ، در کار خدا و خلق از چون و چرا دم زند ، بجز یک رند ؟ درست است که حافظ هنوز این بیرنگی رندانه را همه جا ندارد ، درست است که او نیز گه گاه یک آدم عادی است ، از دیگران تقاضا دارد و ملاحظه ، آنچه دگران می پسندند می پسندد و آنچه دیگران رد می کنند رد می کند ، اما آخر که می تواند دایم در این کوچه رندان بنیشیند و هرگز با دیگران برخورد نکند ؟


 هرچه هست حافظ نیز از وحشت و تنهایی این کوچه دلش می گیرد و بیرون می آید به دنیای عادی ، دنیای شیخ ابواسحاق ها و حاجی قوام ها . » 


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۲
سید هاشم زرین کیا

 خیلی جالبه اونی که مرسدس بنز کلاس اس داره تو ایران ناراضیه اونی که پراید داره اونم ناراضیه؟؟



میشینی صحبت میکنی با اونی که اس داره میگه اقا چه مملکتیه چه بدبختیه میخوایم بریم تا ویلا شمال باید کلی بری تو ترافیک جاده هراز و جاده چالوس بنزین سوپر میزنی اصلا خوب نیست؟؟ اصلا نمیریم بهتر

در حالی که تو ویلا یا خونش نشسته میگه اقا چه وضعشه همه طبیعت از بین رفته همه جا شده خونه ؟؟!!! 

نمیدونم این داستان فقط تو ایرات هست یا نه (البته میدونم که قریب به اتفاق کشور های دنیا به این صورت نیست در حقیقت مردمش از چیزی که دارند خوش حالند اون خیابان خواب هندی خوش حاله اون پسرکی که تو ریودوژانیرو با توپ فوتبال هنرنمایی میکنه و پول میگیره لبخند به لبشه و....)

البته شاید در ابتدا ادم فکر کنه دلیلش اینه که میگن اقا نگو خوبه عالیه خوشبختم و .... مردم چشم میزننن ؟!؟!؟!؟ خب خواهر من برادر من پدر من مادر من عزیز من اگه بحث چشم زدن و این داستان ها بود که خب الان جورج کلونی پودر شده بود سرکار خانم تیلور سوییفت هم که دیگه سلول به سلولش جدا شده بود؟؟!!! نه عزیزم از زندگی لذت ببر از داشته هات خوش حال باش درسته وام مسکن که گرفتی باید هر ماه قسط بدی درسته که شهریه ها گرونه درسته خرج زیاده درسته زن نمیسازه درسته دوست میمیره درسته تیم میبازه ولی خب چرا باید غمگین بود؟؟؟!! ایا غمگین بودن چیزی رو عوض میکنه تاثیری داره ؟؟؟‌


پینوشت



در انتهای این مقاله نوشته بودم که این مقاله ادامه دارد خب الان 24/2/1397 است و بعد هشت ماه قصد دارم که این مقاله رو ادامه بدم

استرس و مشکلات مربوط به آن شاید یکی از بدترین قسمت های زندگی ادم باشه که ایجاد ناامنی و در نتیجه ناراضی بودن از زندگی رو در انسان ایجاد میکنه.


- استرس نسبت به آینده

- استرس نسبت به وقایع عجیب غریب

- استرس سرمایه گذاری ویرایش راضی نبودن از زندگی

- استرس نبود امنیت روحی و جسمی

- استرس نسبت به افراد

- استرس نسبت به فرایند های زندگی 


این که ندونی اینده نزدیک چه اتفاقی در دور و برت میفته این که ریسک سرمایه گذاری بالایی داشته باشی و در اجتماع اعتماد اجتماعی کمی وجود داشته باشد در نهایت موجب میشه که استرس بالا و بالطبع حس ناراضی بودن از زندگی را داشته باشی همین میشه که زندگی سخت میشه دنیا هی مقدار رنگی بودنش رو از دست میده ولی خب زندگی بالا و پایین داره یه روز خوش حالیه یه روز بد حالی همه و همه اینا هستند که موجب شدند زندگی ما شکل بگیره پس پیش به سوی وقایع وقایع خوب بد ناراحت کننده وقایع سخت وقایع استرس آور روز هایی که هر روزش میتونه به اندازه سال ها ادم و پیر کنه و البته اون لحظاتی که طعم هر لحظه ی آن به اندازه ای زیباست که انسان دوست داره تو اوج اون لحظه خداحافظی کنه ولی یه نکته ای هست که خیلی خیلی مهم و با ارزشه و اون اینه کخ دنیا همینه :)


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۰
سید هاشم زرین کیا

بی تو مهتاب شبی ....

میتراود مهتاب .....

وز دور بوسه به روی مهتاب میزنم ...

مهتاب به نور دامن شب بشکافت  می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

 


خیلی جالب بود برام امشب مهتاب کامله در حقیقت وسط ماه قمری هستیم و بیشترین اندازه ی ماه مشخصه و نور زیادی به سمت زمین میده در حقیقت قرص کامل ماه را شاهد هستیم.(جالبه قرص کامل ماه نوری به اندازه دو دهم لوکس تابش نور دارد که مقدار بسیار اندکی است)

حال که از زاویه علمی که بگذریم سوالی که پیش میاد اینه که خب چرا انقدر شعرا و ادیبان (نه در ادبیات فارسی بلکه ادبیات غیر فارسی هم این قضیه معمول است ) بسیار از مهتاب و استعاره هاش استفاده میکنند؟؟!! مگر این دو دهم لوکس نور چه چیزی را ایجاد میکند که روی یار و زلف یار و چهره و نگاه و قرص روی او در قرصی ماه نمودار میشود؟؟

این که ماه وقتی کامله خون اشام ها میان بیون گرگ نما ها میان بیرون و خیلی چیزای دیگه ای که تو ادبیات هست؟ماه شبه چهارده با ماه شبه بیست خب چه فرقی داره؟؟‌انقدر نور کمی که ساطع میشه کجای دنیا ور میگیره؟؟ اشعه ماه درمانی برای چی هست؟ از کجا نشات میگیره؟

همه این سوال ها سوالاتی بود که ذهن من رو درگیر کرده بود و بهش فکر میکردم ولی خب یه نکته ای رو نباید فراموش کنیم و اون هم اینه که اصلا مهم نیست بهونه چی هست ؟؟‌مهم اینه که بهونه ای باشه که در آن یار پیدا شود در آن زندگی اسرار ازل باشد در آن عشق به معشوق باشه( منظورم خدا هستااااا برداشت اشتباه نکنید لطفا با تشکر) همین که هر چیزی ماه شبه چهارده باشه ماه شبه پونزده باشه ماه شبه شونزده باشه کافیه زیبایی طبیعت همیشه عالیه(این را قطعا در نظر دارید که طبیعت همیشه ایستا نیست ما طبیعت دینامیک هم داریم :)


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۲۱:۲۱
سید هاشم زرین کیا

درسته که وینستون چرچیل گفته سخنان گوهر بار برای بی سواد ها خوبه(منظورش این بود کسی که با یه جمله تغییر کنه و .. قطعا فایده ای نداره)

اما بعضی ها من جمله  من کلکسیون جملات و ابیات را خیلی دوست دارند (یاده دیوارم به خیر که یه دیوار ۴ متر در ۳ متر داشتم تماما از نوشته پر شده بود :)

این پست یه جورایی یاد اور متمم نیز هست در متمم یه پنل اختصاصی برای هر فرد وجود دارد به نام پیام اختصاصی و هر روز اپدیت میشه و به نسبت کارهایی که میکنی در متمم و علایق و ... پیشنهادهایی به شما داده میشه من جمله دیدن یه سری تمرین خاص یا تمرین کردن و یا فعالیت در یه سری درس های خاص 

این عکس را هم که مشاهده میکنید عکس پیام اختصاصی روز متمم است.

خیلی جالبه و حرف پشته این متن هست در واقع همین است با بعضی ها دوست داری ساعت ها روز ها وقت بگذاری و با آن ها گفت و گو داشته باشی و بعد از ترک گفت و گو اصلا به خاطر نداری در مورده چه چیزی گفت و گو کردی این نشونه این است که گفت و گو لذت بخشه و خب اون فرد هم در  ذهن یک فرد ارزشمند است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۹:۴۷
سید هاشم زرین کیا


ابتدا باید این نکته مهم رو بگم که نوشته ی زیر حاصل یک تحقیق علمی و نتیجه ی یک داده کاوی بزرگ و یا مطالعات کتابخانه ای پیچیده و پر کردن پرسش نامه و ... نیست.بلکه فقط و فقط دیدگاه من به یه موضوع است که احتمالا حاصل تجربیات شخصی و همزمان مطالعات موردی من در این زمینه است.


به نظر من جالب ترین پیچیده ترین و البته عجیب ترین و زیبا ترین چیز دنیا (چیز شامل طبیعت اشیا ابزار و همه ی اطرافیان ما است) مغز انسان است خوندن دونستن و تست کردن آن خیلی فوق العاده است. به هر صورت میخواستم در مورد موضوع نهی کردن فرد بنویسم که خب در گفت و گو های روزانه حتی از جنس صحبت های داخل تاکسی خیلی ازش میگن.

هر چیزی که افراد را از آن نهی کنی حریص تر میشند به آن

و همه هم در این مورد مثال های متعددی دارند از مصرف الکل و مواد مخدر در جامعه تا حجاب و چه و چه

ولی ایا واقعا این گونه است؟

یه تحقیق علمی صورت گرفته بود که و نتیجه جوابش به صورت خلاصه این بود(منبع ندادم چون دقیقا یادم نمیاد کجا خونده بودمش ولی تا اون جایی که یادمه رفرنس معتبر داشت) که در پایان روابط عاطفی اون کسی که رو به روییش رابطه را تمام میکند بسیار حریص تر و مشتاق تر میشه بر ادامه آن رابطه (جل الخالق مغز انسانه و میلیون ها میلیارد شگفتی )

البته گاها خطا های شناختی هم ایجاد میشه بر این مبنا که گاها مطرح میکنند که ما هر پدر و مادر مذهبی دیدیم انقدر فشار آوردن بر تدین بچه که از اون ور در رفته و بچه لامذهب در آمده یا این که پدر مادری که تحصیلات خیلی بالایی دارند ولی فرزند محترم آن ها دیپلم ردیه البته این نکته خیلی مهمه که وقتی مثال های این گونه میبینیم در ذهن ما بیشتر فرو میره در حقیقت احتمال این که فرزند یک خانواده مذهبی مذهبی بشه خیلی بیشتر از اینه که فرزند یک خانواده غیر مذهبی مذهبی بشه همانطور که احتمال این که فرزند یک خانواده تحصیل کرده احتمال تحصیل کرده شدنش بیشتر از یک خانواده غیر تحصیل کرده است و این خطا از آن حا سرچشمه میگیره که وقتی برخلاف ذهنیت قبلی ما اتفاقی میفتد ما به گونه دیگر آن را مشاهده میکنیم و در خاطر ما میماند.

احتمالا کنجکاوی بزرگترین موحبت بشر و همان طور بزرگ ترین دردسر بشر بوده هزاران ملوان سوار بر کشتی شدند که جهان های جدید و مناطق جدید دنیا را پیدا کنند به آخر دنیا برسند به لبه ی دنیا برسند جهان را دور بزنند ولی از گرسنگی و تشنگی و طوفان و دزد دریایی و... از بین رفتند اما یکی هم شد کریستوف کلومب و جهان جدید را پیدا کرد.(البته در نژاد ها و تیره ها و شخصیت های افراد فرق هایی وجود دارد یک سری از آن ها احتمالا از فرزندان اون جده انسانی بودند که گفته بود: اقا بیا بزنیم از غار بیرون دنیا رو ببینیم ( که احتمالا اقا خرسه خوردش ) ولی یه سری هم بودند گفتند نه عزیز همین توی غار میمونیم اتشی هست دور همی با زن و بچه ها خوشیم اما این وسط یکی هم بود که از غار زد بیرون و تمدن ها را درست کن)

کنجکاو بودن نوع بشر و در جست و جو بودن و راضی نبودن به شرایط موجود احتمالا بزرگ ترین دلیل پیشرفت تمدن ها انسانی بوده(البته احتمالا بسیاری از جنگ ها و رذالت های انسانی هم از این مقوله سرچشمه میگیرد) البته به گمانم در عصر حاضر و در بین انسان مدرن این خصیصه هر روز کم تر و کم تر میشه (دلیل دقیقش رو واقعا نمیدونم ولی یه حدس هایی دارم در این باره) خیلی روشنه ما انسان ها در جنگ جهانی بزرگ ترین اختراعات را پی ریزی کردیم 1969 به ماه رفتیم (در صورتی که سیستم محاسبه گر مرکزی زمینی اپولو از یه ماشین حساب امروزی هم ضعیف تر بود چه برسه ابر کامپیوتر ها و... امروزی) در زمینه های مختلف پژوهش های عجیب غریبی میشد ریسک های بزرگ(یاد صحبتی از نیل ارمسترانگ افتادم که گفته بود: این که پروژه اپلو موفق میشد کم تر از پنجاه درصد بود و ما خودمون رو برای مردن اماده کرده بودیم این که یک قدم کوچک برای انسانی بود ولی یک قدم بزرگ برای نوع بشر یک حقیقته ) اما خب الان را میبینیم که پیشرفت بشر و تکنولوژی به این حد رسیده که جک دورسی میگه به صورت ازمایشی میخوایم کارکتر های هر توییت رو از 140 کارکتر بکنیم 280 کارکتر یا اپل میاد محصول جدیدش رو معرفی میکنه که یک پیشرفت بزرگ بوده ال سی دی اش بزرگ تره(میخواید بفهمید تنهایی نوع بشر چقدر داره بزرگ میشه به بزرگ شدن ال سی دی گوشی هاشون نگاه کنید)


البته خب این بین یه نفر مثل اقامون ایلان ماسک پیدا میشه که به جای گجت ساختن و اشتراک گذاری عکس و ویدیو میخواد شهر فضایی درست کنه خودرو ها را الکتریکی کنه انسان رو در کم تر از یک ساعت هر جای زمین ببره و....


(از کجا به کجا رفتم از نهی کردن مغزی به پروژه های فضایی و سفر و .... دیگه شرمنده به خاطر این همه حاشیه رفتن )

این که انسان نسبت به چیزی که نهی شده سرکش باشد احتمالا ربط مستقیمی به دانش تجربه و البته مدیریت ریسک یک فرد دارد (این که یه سری میگن باید ادم همه چیزی رو تجربه کنه منظور مواد مخدر و الکل و روابط عجیب غریب و ... است واقعا یه شوخی بیش نیست چون خیلی کم عمقه یاد یه گفته اقای محی الدین الهی قمشه ای افتادم که در مورد قمار عشق بود که میگفت این قمار هایی که میکنید (قمار ورق و تاس و اسب و ...) شوخی بیش نیست در برابر قماری که ما میکنیم اون تکه ای از مال و منال شماست این همه ی روح و روان و جان ما )

این کنجکاوی و عنان بریدن و گوسپند بار حرکت نکردن اگر به صورت منطقی باشد (در حقیقت ریسک انجام آن کار به رسیدن به نتیجه اش بخونه ) اجرایش درسته در غیر این صورت خیلی کاره جالبی نیست(البته این رو هم بگم که کار های خیلی خلی بزرگ دقیقا همین طور بود ریسک به هزینه نمیخورد ولی خب اون فرد انقدر اطمینان بالایی داشت و همه چیز را در نظر گرفته بود و اماده شده بود که خب اتفاق مثبت بود)


در کل امیدوارم کنجکاوی های به جایی داشته باشید یا حداقل سبد کنجکاوی هاتون رو به رشد باشه
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۱۷
سید هاشم زرین کیا

محرم و مراسماتش که نزدیک به چهل و دو روز از سال را در بردارد(البته محرم و صفر جمعا دو ماه میشه ولی با اغماز همون ایام مراسمات سالانه (سال قمری) محرم را از دو روز قبل محرم تا ده روز اول ماه محرم که به تاسوعا و عاشورای حسینی ختم میشوند و بعد از فروکش کردن حدودی مراسم وقتی به اربعین سید و سالار شهیدان و یاران بزگوارش میرسیم باز هم مراسماتی برگزار میشود (اجتماع بزرگ پیاده روی زائران پیاده کربلا که چندین میلیون ایرانی جزوش هستنن یک واقعه بزرگ است و در حقیقتت بزرگ ترین گردهمایی شیعیان و شاید بزرگ ترین گردهمایی مسلمانان(به حج تمتع سه الی چهار میلیون نفر مشرف میشوند) و یا حتی بزرگ ترین اجتماع بشری است (درباره مراسمات سیک ها که چندین میلیون نفر در هند جمع میشوند اطلاع دقیقی ندارم که چه تعداد ادم گرد هم می ایند و نمیتونم مقایسه کنم)


هر چه که هست نقطه اوج اولیه محرم تمام شد(جالبه وقتی دیشب مشغول قدم زدن بودم همه جا پر بود از بنر هایی که در مورد دهه دوم محرم هست) از این نکته هم بگذریم که یک سری قصد داشتن دهه پیشواز محرم را راه بندازن که طبیعی هست چون بلاشک یه قصاب همیشه دوست داره هر روز عید قربان باشه و خب روضه خون ها و عزیزان مداح هم با اون قصابا هم نظرن و دوست دارن به غیر از ده روز محرم کل یوم عاشورا باشد و هر شب سر امام حسین (ع) را از این هییت به این هییت جا به جا کنن تا دخل بیشتری بزنند (البته ما روضه خوان ها و مداح های واقعا ادم حسابی با عشق و محبت به اهل بیت داریم بلاشک این عزیزان جزو دسته ی مداح های ... نیستن)

در کل خواستم بگم که منش عاشورایی داشتن و راه امام حسین رفتن با پز دادن و کل کل و شواف کردن کتلو تجهیزات و سیستم صوتی ده ها میلیونی و... نیست. اگر یه مقدار یه مقدار این روحیه جمع طلبانه ای که در محرم و هییت ها داریم و ده ها میلیون نفر به خیابون ها و کوچه ها و سطح شهر میریزیند و هزینه میکنند و همه با هم هستند اگر این اتفاق فوق العاده که همه مردم مانند برادر (مصداق جنسیت نیست برادری) کنار هم کار میکنن هستند و ... در بقیه کار ها هم بود بلاشک ایران به کشور فوق العاده ای تبدیل خواهد شد.

نمیخواهم این حرف نخ نما رو بگم که جای هییت و کتل و نذری و ... بیاید به فقیر ها کمک کنید به نیاز مند ها کمک کنید و ... درخت بکارید اسفالت کنید و ... ولی میخوام این رو بگم که یه نیم نگاهی یه نیم نگاه ریزی هم به این قضیه داشته باشید خیلی بده که در منطفه ای که پر از کارگر های افغان نیازمند فصلی هست که بسیار بسیار زحمت میکشند و البته در شرایط بدی زندگی میکنن غذای نذری امام حسین ندهند ولی اون عزیز دل مرسدس سوار که اوضاع مالی خوبی داره و نوش جونش که داره ده پرس نذری بزاره تو یخچالش که اخر هم نمیخوره و احتمالا میندازه دور یا اون دوستانی که مسابقه نذری خوردن راه میندازن تا سر حد بیهوش شدن و مرگ پیش میرن.



پینوشت: عذاداری یا عزاداری مسئله این است. به نظر من که غذاداری از هر دوشون درست تره میتونید چون میتونید رفتار یک سری از عزیزان رو در ایام محرم و درگیری های بین اون ها در زمینه ی ابتیاع پلو گوشت قیمه پلو و... رو ببینید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۰۰
سید هاشم زرین کیا



به گمانم این نکته ساده بسیار پر اهمیته که روزی که شروع میشه (که معمولا برای من ساعتی بین شش و چهل و پنج دقیقه تا هفت و نیم صبح هست) تا زمانی که میخوابه (که برای من بین ساعت 23:00 الی 01:00 است) دیدی مثبت به رویداد ها داشته باشه البته نه شبیه به این دلقک های پرحرف که به سخنرانی انگیزشی میپردازند یا شبیه به فکت علمی روانشانسی و ... بیشتر این حرف من شبیه به یه نظر شخصی است که سعی کردم به این قضیه فکر کرده باشم (یک دید علمی با پرسشنامه های متعدد و متدولوژی تحقیقی نیست) یادم میاد د سه سال پیش هر روز صبح ام رو با آهنگ _دوست دارم زندگی رو_ سیروان خسروی شروع میکردم ( خب به این نمیپردازیم که غنای فرهنگی این اهنگ در چه حده یا سیروان خسروی کی هست چی هست و آیا من یه اهنگ سخیف گوش میکردم یک فرد مبتذلم ) ولی یه جورایی وقتی با این اهنگ شروع میکردم راه رفتن یا رانندگی یا سوار شدن در یک وسیله ی نقلیه عمومی و یا در حین دوش گرفتن در لحظه حس خوبی بهم دست میداد و این حس خوب معمولا تا زمان طولانی در روز همراه من بود.
در کل خواستم این رو بگم که اون روزی که به نظرت خیلی بده رو میتونی شبش مشخص کنی ولی اون روز خوب رو شاید مدت ها بگذره که بفهمی چقدر اون روز خوب بود.
در مجوع خواستم این رو بگم که صبر کردن در برابر اتفاقات بد خیلی سخته ولی میشه با نظم بندی ذهنی و چارت دهی مشخص و همزمان بالا بردن اعتماد به نفس در هر لحظه خیلی خوب اون قضیه رو مدیریت کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۰:۰۱
سید هاشم زرین کیا



شاید به نظر خیلی ها استفاده از وبلاگ و وبلاگ بازی منقرض شده اما من میخوام 6 دلیل استفاده از وبلاگ رو بگم :) راستی این یه سلسله مقاله است و به تدریج کامل تر میشه





    1- وبلاگ شخصی بر خلاف شبکه های اجتماعی محدودیت های کارکتر و یا خلاقیت نداره به این صورت که دیگه مجبور نیسی تعداد کارکتر مشخص شده برات رو توییت کنی یا متن زیر اینستاگرامت تعداد عکس ها و تعداد کارکتر های محدودی داشته باشی


    2- وبلاگ نوشتن میتونه به قدرت قلم نویسنده وبلاگ کمک کنه


    3- وبلاگ سطح محتوای بالا تری داره و دیگر از عکس های پارتی و عروسی و جشن و دور همی هایی که همه تو ویلا های عجیب غریب برگزار میشن و تنها چیزی که میخوان نشون بدن لاگژری طور بودنه خبری نیست.
    البته باید یادی کنیم از اون عزیزانی که فکر میکنن سانروف و ایفون و تیپ ادیداس و اون استخر 3 در 5 بتنی ملارد کرج یا شهریار لاگژریه
    نه عزیزم از این هم که بگذریم لاگژری بودن اصلا چیز مهمی نیست و شکوه در سادگی ست باز به این میرسیم که خواهر من برادر من داداچ جان اشتباه میزنی اون که لاگزریه رویس فانتوم و جت شخصیه گلف استریم هست و کشتی تفریحی شخصی و جزیره ماسه ای در کاراییب هست یا سفر به بورا بورا دیگه تور لحظه اخری ترکیه و هاست تو اروپا لاگژری نیست حالا اگه به این امکانات دسترسی داشتین البته ایرانی هایی که به این امکانات دسترسی دارندخیلی تعداد کمی هستند و اون هایی هم که دارند هم در جریانید دیگه در شهر با پراید و پژو 405 این ور اون ور میروند و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند باز اگه به این امکانات دسترسی دارید واقعا خیلی مهم نیست که تمام زندگی رو تحت تاثیر قرار بدید.


    4- وقتی داری وبلاگ مینوسی و یا وبلاگ میخونی هیچ وقت وقتت هدر نمیره یا داری مقاله هایی میخونی که واقعا به درد بخورن یا داری مقاله هایی مینوسی که به درد بخورن(البته من خضعبل مینویسم زیاد توجه نکنید.


    5- فرار از جنون لایک پرستی و فالور بازی و این داستان ها و البته با پشتوانه ی فکری بهتری نوشتن


    6-تقویت برند شخصی



    ۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۳
    سید هاشم زرین کیا

    این پست از کانال تلگرامی اقای بابک داد گرفته شده و به نظرم بررسی جالبی است و یه جورایی در حیطه ی پست قبلی است




    از آقایان نماینده تا مدافع‌حرم #حججی! همه "خالصانه" از خویش سِلفی می‌گیرند تا لایک و فالور بیشتری نصیبشان شود! این مسیر تا کجا خواهد رفت؟

    تقریباً همه باور کرده‌اند که داور نهایی، نه خداوند است، نه ملائکه‌ی چپ و راست! در «مسابقه‌ی دیده‌شدن» باید هر کاری کرد تا فالورها و لایک‌های بیشتری از اکانت‌های حقیقی و یا جعلی صید کنند. بازار فروش فالور با لایک‌بالا هم که حسابی داغ است. پول بده، به قول بچه‌ها "شاخ" اینستا بشو!
    اما حالا شهوت جنون‌آمیز «لایک‌طلبی و گدایی فالور» دارد از انسانها قربانی می‌گیرد. به اندازه‌ی بت‌هایی که مردم را در گذشته، پای آنها قربانی می‌کردند، لایک و فالور هم دارند قربانی می‌گیرند.

     سی سال پیش من و محمدرضا.الف به رزمندگان التماس می‌کردیم اجازه بدهند یک قطعه فیلم و عکس از آنها بگیریم.
    نمی‌گذاشتند و اغلب می‌گفتند: برای چه از من ناقابل فیلم بگیرید؟
    دوستم می‌گفت: برای ثبت در تاریخ!
    رزمنده‌ای گفت: تاریخ ایران پر از سربازان ناشناس است. من هم یکی از آنها. ما که قابل ثبت نیستیم!

    خدایا! او که گفته بود «بیسواد» است و از سر مزرعه پدری به جبهه‌ها آمده! پس این جمله‌های ناب را از کدام کتاب خوانده است؟ این تواضع را در کدام مزرعه آموخته؟ آنجا بذر کدام معرفت را می‌کارند که او چنین مستغنی و بی‌نیاز از «دیده‌شدن» بار آمده است؟
    گفتیم: اگر برگشتی خانه… آقا جان اگر خدای نکرده شهید شدی، واحد تعاون و معراج، این یادگاری‌ها را به خانواده‌ات می‌دهند. قبول کردی؟
    می‌گفت: ما وقتی آمدیم گفتیم منتظر نباشند. دیدارمان به قیامت!
    و او که دیدبان بود، دو روز بعد با شلیک مستقیم خمپاره تکه‌تکه شد. ولی همین حالا با وضوحی کم‌نظیر، در ذهن من و حتماً در ذهن خانواده و بقیه‌ی دوستانش زنده است. و نفس می‌کشد.
    ۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۵۷
    سید هاشم زرین کیا