توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

وب سایت شخصی هاشم زرین کیا

توسعه

هاشم زرین کیا هستم علاقه زیادی به یاد گرفتن و یاد دادن و ارزش ایجاد کردن دارم.
این یادگیری میتونه مطالعه کاغذی باشه میتونه تو کار باشه یا حتی تو سفر یا شاید هم همنشینی با انسان ها و البته متمم خوانی یا در راه متمم خوانی باشه.
تا الان یه کارایی کردم الان یه کارایی میکنم و یه کارایی هم در آینده قراره بکنم.
این وبلاگ بیشتر جایی است که من توش تمرین نوشتن میکنم و البته سعی میکنم دیدگاهم رو نسبت به چیز ها مطرح کنم پس انتطار ساختار های علمی و اکادمیک نباشید.
نوع نوشتار این وبلاگ هم بیشتر شبیه گفتار روزمره من است تا نگارشی از جنس بسیار رسمی کتابی

ضمنا با عرض پوزش بابت این که فونت کلمات پست ها خیلی کوچکن دلیل این که فونت این وبلاگ به این شکل است دو تا چیزه:

1 - اونی که قصد خواندن داره دنبال خواند سرسری نباشه
2- بیشتر با متن کلنجار بره

محبوب ترین مطالب

تجربه ی سفر

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ق.ظ


(خیلی سعی کردم این متن رو همون جایی که داشتم مینوشتم تو وبلاگ منتقل کنم این پست رو توی راه برگشت از سفر دم گیت انتظار نوشتم.)



بنابر یک اتفاق خیلی یهویی و البته در روزی که خیلی علاقه نداشتم که برم سفر(به دلایل شخصی) در هر حال رفتم سفر 


احتمالا کلید این داستان از زمانی میخوره که چند روز پیش تصمیم گرفتم که یه پالتو جدید بخرم(علاقه زیادی به پالتو دارم جوری که اصلا یکی از چیز هایی که باهاش زمستون و سر میکنم همینه😂😂😂) اما خب خیلی ها گفتن اون پالتو سرمه ای که داری رو باید بیخیالش بشی و یه چند روزی پالتوی قدیمی ترم رو میپوشیدم و البته این رو هم بگم تو این چند سال اخیر تقریبا هیچ لباسی نخریدم(به گمانم اخرین خرید لباسی که کردم بر میگشت به خرید کتونی اسکیچرزی که دربارش تو اینستاگرام نوشته بودم)
از داستان زیاد دور نشم رفتم برای خرید پالتو و پالتویی کاملا معمولی رو خواستم بخرم (اصولا اگه بخوام یه چی بخرم نگاه میکنم اپه خوشم اومد همون لحظه میخرم) اما وقتی اتیکت قیمت 1450 رو دیدم به سرعت از محل متواری گشتم(الان 5 اذر 1397 هست و همون پالتو 3 میلیون تومن اتیکت قیمت داره)

وقتی با چند تا از عزیزان صحبت کردم که در این این زمینه ید طولایی دارن (از عاشقان و دلباختگان خرید لباسن و بر خلاف من که برایم همیشه عجیب بود که چه طوری میشه یه نفر این جوری باشه و لباس انقدر برای اون فرد مهم و انقدر تاثیر گذار ) به هر صورت ایشون پیشنهاد داد که برم استانبول پالتو بخرم.

 منم گفتم چشم تو این شلوغی و گرفتاری کاری مگه میشه بعد دوشنبه که تعطیلی وفات امام حسن عسکری بود( کسی بهم پیشنهاد داد که سه شنبه ساعت 7 بریم استانبول؟ جمعه برگردیم من هم گفتم حله بریم کاری ندارم(البته الان که تو فرودگاه اتاتورک هستم 53 تا تماس بی پاسخ داشتم)

من هیچ وقت استانبول نرفته بودم و البته هیچ برنامه ای هم برای رفتن به استانبول نداشتم  حتی تو اخر های اولویت هام هم نبود ولی و البته این که یه جوری تجربه رفتن به تور و این جور چیزا رو هم داشته باشم(کلا سفر بخور بخواب رو متنفرمممممم سفر لذت بخش باید سراسر تجربه باشه)
رفتم به سمت فرودگاه امام و استانبول (چیز خاصی تا رفتن به تهران و فرودگاه بر نخوردم به جز دیدن دورباره مترو فرودگاه امام خمینی به مترو تهران؟!!؟! و باز هم حرص خوردن و ناراحتی بابت یه همچین افتضاح وحشتناکییییییییی البته اشتباه که چه عرض کنم بی تدبیری نبود مدیریت و .... فساد در کشور فسادی که هم از بالا به پایین هست هم از پایین به بالا حتی در پارکینگ فرودگاه امام خمینی به این صورت که با دادن پول شیرینی پارکینگ تکمیل ظرفیت یافته فرودگاه تبدیل میشه به بهترین جای پارکینگ) به هر صورت با سلام و صلوات برای سوار شدن به هواپیما و یه پرواز به مدت سه ساعت و نیم به همراهی خلبان مرادی(البته باز هم مثل  همیشه پرواز چهل و پنج دقیقه تاخیر داشت و البته تاخیری به مدت نامشخص و یه خانم مسئولی که خیلی شاکی بود )جالبه تو این وسط هم مردم شعار میدادن زاگرس حیا کن حیا کن !!!! (زاگرس یه تاخیر چهارساعتی داشت)لبته ما هم  باید به دلیل این تاخیر شعار میگفتیم که البته از آن جا که منافی عفت عمومیه از گفتن این شعار معذورم )
به هر صورت در زمان فرود بارون میومد و ما رو کاملا سوپرایز کرد.
فردا صبح برنامه گشتن شهر بود.
اول از همه یه پیاده روی فوق العاده در پاییز بسیار بسیار زیبا و هوای فوق العاده ی استانبول شروع شد به مقصد دیلماباغچه (مثل همیشه استفاده از گوگل مپ و البته تریپ ادوایزر شدیدا توصیه میشه)

و خب این یک تجربه عالی بود برای من که عاشق پیاده روی هستم



مقصد کاخ دیلماباغچه بود کاخی که در حاشیه تنگه وسفر است و البته رو به روی استادیوم تیم فوتبال بشیکتاش
این کاخ حکومتی عثمانی بوده و تا زمان اتاتورک هم از اون استفاده میشد.
به غیر از کاخ و حرمسرا(البته حرمسرا رد استریت شاهنشاه نبود بلکه در حقیقت یه جورایی اندرونی و یا به عبارتی دیگر محیط زندگی شخصیه شاه بود که رفقا و فک فامیل اون جا جمع بودن بچه ها درس میخوندن فک فامیل ننه بابای شاه اون جا بودن و.....)


گالری هنری جالبی هم اون جا برپا بود که نقاشی های زیبایی داشت (ظاهرا چند تا از پادشاهان عثمانی علاقه زیادی به نقاشی داشتند)
دو تا  کلکسیون جالب هم بود کلکسیون کریستال و کلکسیون ساعت(کلکسیوت ساعت واقعا محشر بود)


استفاده از گجت دستیار هوشمند که با تگ هایی که در هر محل بود (اتاق سالن و یا حتی نقاشی و یه فرش و حتی  گلدون و لوستر ) رو به صورت صوتی با چندین زبان مختلف محیط رو تشریح میکنه ( این دستگاه بسیار بسیار مهمه و همه موزه ها هم به این نیاز دارند البته در بسیاری از کشور ها یا اپلیکیشن اون موزه گالری یا کاخ رو دارن یا گجت دستیار صوتی آن موجود است)

خیلی نمیخوام به پارکت ها موزاییک ها یا کریستال های خاص و قالی های بزرگش بپردازم یا شومینه های جالب و یا تزییناتی که از تزیینات رومی و فرانسوی سرچشمه گرفته بود ولی زیبایی جالب داشت ترکیب هنر شرقی و غربی این که خیلی از نما ها و تزیینات سه بعدی بود (پیشرفت مجسمه سازی ) مانند همه تزیینات موجود در اروپا رنسانس و البته گاها هم از رنگ ها و لعاب شرقی و البته حجم های شرقی استفاده شده بود من حیث المجموع محیط زیبایی بود (البته حتما پیشنهاد میکنم مجموع کاخ گلستان رو بریدکه با دیلماباغچه در یک بازه زمانی ساخته و مورد استفاده قرار میگرفتند و اون وقته که معنی زیبایی رو درک میکنید)

یاده یه استاد بسیار دوست داشتنی ام افتادم که واقعا ادم حرفه ای بود که سال ها ژاپن بود و ... که میگفت سفر کردن و تجربه در محیط هایی با فرهنگ متفاوت با شما خیلی میتونه کمک کنه به بالارفتن خلاقیت شما (دلیلش خیلی سادست میفهمی جاهای دیگه دنیا وقتی با اون چیزی که شما مواجه شدید و بهش جواب دادید و حلش کردید چه جوابی دادن و چه جوری رفع و رجوعش کردن البته به نظرم مهم ترین کارکرد مطالعه تاریخ هم همین هست )

بعد از دیلماباغچه هم قدمی زدم به سمت اسکله ای که در حاشیه تنگه وسفر(تنگه وسفر تنگه ای بسیار بزرگ است که در وسط استانبوله و استانبول رو به دو قسمت اروپایی و اسیایی تقسیم میکنه )

و جالبیش اینه کشتی هایی که روی این تنگه حرکت میکنن (منظورم اون هایی هست که بین بندر ها رفت و امد میکنن نه این که برای توریستا هست از این کشتی ها میشه با استفاده از استانبول کارت (مثل همین کارت مترو بی ار تی تهران ) استفاده کرد.


تنگه وسفر و صئ البته کشتی سوار شدن در اون محیط بسیار زیبا و لذت بخش بود و این کار رو میشه با 12 لیر انجام داد(این توری تماما توریستی است و لاغیر) مکان های تاریخی و خاص هم با ویس از قبل سیو شده در بلندگو های کشتی تشریح میکرد

البته به علت طوفانی بودن حرکت کشتی ها به سمت جزیره های نزدیک استانبول کنسل شده بود(روز اول سفر) بعد از کشتی سواری هم تصمیم به پیاده روی تو لا ماهای شهر گرفتم کوچه فنی کارا کوچه الکتریکی فروشا (جالبه که تو استانبول هم مثل خیلی دیگه از کشور هایی مثل ما راسته دارن؟!؟! راسته فرش فروشا راسته الکتریکی ها و.... و این برای یه فرد اروپایی یا امریکایی بسیار عجیبه)

البته این که استانبولی ها از چه چیزای جالب و ساده ای پول در میارن هم برام خنده داره

و هم جالب و میگم  دمشون گرم و ما هم با اون پتانسیل عالی که داریم میتونیم خیلی هم خوب پول در اریم

ولی متاسفانه هیچی به هیچی و به هیچی

پیاده روی در خیابان های استانبول هم جالبه (هراز استانبولی ها هست البته هراز ما خیلی بهتره)

روز بعد هم که روز خرید بود از یه پاساژ به پاساژ دیگه و البته دیدن مصرف گرایی بسیار عجیب غریب (یه بحث خنده داری هست که میگه اوت لت یا د نیو کالکشن ) خیلی از لباس ها ابزار الات و یا چیزای دیگه شاید نیو کالکشن داشت باشه

ولی یه سری چیز مثلا تی شرت مشکی یه دست پیراهن سفید یه دست پالتو راسته یه دست کت شلوار ها و .... واقعا از هر لحاظ این قضیه روشون صادق نیست

و نکته دیگه اینه که مگه ایا چیزی که الان نیو کالکشنه. و اصطلاحا مده برای اون فرد بهترین هست؟

بیخیال سفرنامه رو خیلی فلسفیش نمیکنم و .... اما همین رو بگم در پایان اون روز سه تا پیراهن دو تا کت و یه پالتو یه شلوار گرفتم که تجربه جالب هم بود و شاید برای اولین بار بود که چندین و چند تا پاساژ و بوتیک مختلف رو گشتم تا یکی رو انتخاب کنم

تجربه خرید برای خیلی ها لذت بخشه اما برای من خرید تجربه بیشتر لذت بخشه چیزی که در روز سوم به نهایتش رسیدم

روز اخر با کلی پیاده روی تو نواحی مختلف استانبول بیمارستان ها مناطق تجارتی داخلیشون مدرسه و دانشگاه های اون جا گذشت که برام جالب و هیجان انگیز بود

(یه چی دیگه هم هست اون هم فضای بسیار امنیتی این شهر هست که تقریبا کنار هر جای پر جمعیت از بیمارستان و جا های دولتی تا پاساژ ها خیابون ها

به غیر حضور ماشین های زرهی و افراد با مسلسل های تمام اتوماتیک و البته کاور ضد گلوله و.... موانع فیزیکی بتونی و فلزی البته رمپ های بالابرنده فلزی که جلوی ماشین های انتحاری رو میگیره

البته همه هتل ها پاساژ ها و مترو هم که دارای اکس ری و نیرو های مسلح و.... هست که  دیگه حد نهایت امنیت رو میرسونه(در ایران کلا یه مدت کمی بعد حمله به مجلس یه مقداری فضا امنیتی شده بود که بعد مدتی رفع شد)

یه نکته عجیبی در مورد نیرو های امنیتی استانبول دیدم که خیلی مسخره بود!

 یعنی در ماشین در حال عملیات و روشنی که باید مننتظر واقعه باشن اما تا وقتی به فاصله یه سانتیشون هم برسی نمیبنن  سرشون هم که کلا تو اسمارت فونشون درصد زیادیشون هم که دارن سیگار میکشن خیلی ها هم در حال ابجو خوردن و همزمان با گجت کار کردن هستن.


که واقعا دست گلشون درد نکنه

روز دوم به منطقه ایا صوفیه  مسجد هایی دیگه ای که اون ور بودن و البته حرم خرم سلطان(خیلی خرم سلطان خزم سلطان شنیدم که ظاهرا یه سریال ترکی بود که خیلی خیلی خوب برندینگ کرده بود این داستان رو ساختمونی با رنگ صورتی کمرنگ)

واقعا از طرف حس ناسیونالیستی یا چیزی شبیه این نمیگم : ولی واقعا ایا صوفیه از لحاظ معماری هیچ چیزی برای گفتن نداره البته شاید این که سال ها کلیسا بود بعد و مسجد جالب باشه

که نمونه های مسجد ها و امام زادگانی که قبل از اسلام اتشکده بودند به وفور در ایران پیدا میشه


البته یه جای بسیار زیبایی هم در حاشیه این مسجد بود که پارکی فوق العاده زیبا در کنار تنگه وسفر بود خیلی به این که چقدر قدمت داره فکر نکردم اما بلاشک بسیار قدیمی بود چون کافه ای که اون جا بود از سال 1954 بو پارک پارکی زیبا و تجربه عالی بود

این پیاده روی بسیار دل انگیزبه اپل استور استانبول ختم شد

بعد از زیارت در اپل استور استانبول و البته نا امید شدن از رفتن به تسلا سنتر

باید کار پریروز رو تمام میکردیم

جزیره جزیره ما داریم میاییم


رفتم به اسکله ای که باید میرفتم اسکله کاباتاش نامی بود

اما متاسفانه چیزی که دیدم اصلا خوب نبود(حرکت به سمت جزایر کنسل بود به خاطر دریای طوفانی)

از اون جایی که عقب نشینی در مرام ما مرگه و این که سرباز یا روی سپر یا با سپر برمیگره

هی از این ملوان به اون ملوان که اقا چه جوری میتونم بریم ؟

جوری پیگیر شدم (که انگار نذری کشمش پلو گوشت میدن) بعد از اون گفتم من باید برم حتی شنا کنان (حالا نکته خنده دار اینه که اصلا هیچ ایده ای درباره ی این جزیره نداشتم فقط و فقط میدونستم میشه تو اون جزیره دوچرخه سواری کرد؟!

اخر سر یکی از کسایی که اون جا مسئول بود گفت اره میتونی بری فلان اسکله بری ساعت دو

پیاده رفتم سمت اون اسکله اون اسکله هم گفت اره باید سوار شی بری قسمت اسیایی از اون جا بری باز سوار فلان کشتی شی برگردی

من همین کار رو کردم و بعد دو ساعت کشتی سواری رسیدم اخرین کشتی و باز هم کشتی سواری (اول برام خیلی هیجان انگیز بود کشتی جای به این خوبی ولی کم کمک دیگه این دوست داشتن هی ثانیه به ثانیه تغییر میکرد) و البته این دلیل که دریا طوفانی بود متاسفانه از زمان بندی عقب افتادم و زمانی که به جزیره رسیدم چون احتمال صد درصد موندن در اون جزیره موجب میشد که از پرواز باز بمونم به همین دلیل وقتی از کشتی اومدم پایین سوار کشتی کناری شدم و برگشتم  البته این دفعه این تو بمیری اون تو بمیری نبود و موج هاش ادم رو یاده موج های اطلس جنوبی مینداخت یه جورایی شهر بازی مجانی هم بود واکنش ها خیلی زیاد بود طوری که یه قسمت هایی

دیگه کلا عقب موندن از پرواز رو فراموش میکردم

اما شاید جالب ترین چیز برام در اون لحظه واکنش های افراد مختلف به این واقعه بود.

از اون دختر پسر جوونی که رو به روم بودن و در اول حرکت بسیار بسیار رومانتیک هم رو میدیدن و با هم برخورد میکردن(از ادامه ماجرا معذورم) بعد از این موج های وحشتناک که رنگ از رخساره پریده و حالت بدی داشتن 😂😂😂 و خیلی چیز های دیگه

و البته دوییدن تا هتل و ... رفتن سمت فرودگاه

یه سری چیز درگوشی



خیلی از اوقات رفتار خودمون خودمون رو ناراحت میکنه!؟!!!



چهار بحث اصلی دارم

یک نوع و دلیل سفر رفتن خیلی از ایرانی ها

دو چهره و رفتار ایرانی ها در کشور های دیگه

سه این که همه خودشون رو در قامت یک استاد ذنی که در ارتفاع سه متری در حال ریلکشین هست میبینن و میگن اره ایران این جوری ایرانی ها فلان و بیسان و .... هستن؟؟!!؟!

البته معمولا هم حسرت گذشته رو میخورن و....

این که ما همیشه نقاد خوبی بودیم ولی عمل گرای خوبی نبودیم

خیلی مهمه

تعریف خیلی چیزا در جامعه ما (قاعدتا من با این که خیلی از شهر های ایران رو رفتم همه ی استان ها رو دیدم و همیشه ادم ها جذاب ترین چیزی هست که میبینم البته قاعدتا من همه ی جامعه ایرانی رو ندیدم ولی بنابر اندازه وسعم و برخورد های هر چند محدودی که داشتم یه سری چیز ها هست که تو ذهنم هست)

تعریف لذت بردن از زندگی شاید مهم ترین چیز باشه

لذت بردن در زندگی رو تعریف میکنن به :

خرید کردن زیاد لباس ماشین خونه وسایل خونه و .... مطابق روز و.....بدون هیچ دلیل فلسفه ای

خوردن زیاد نوشیدن زیاد تر

بودن در روابط خیلی عجیب غریب و .....

قدرت امر و نهی کردن(حالا یکی که رییس مستراح هست به گونه ای اونی که مدیر یه مجموعه بزرگ هم هست به گونه ای دیگر)

ادب کردن دیگران؟؟!!؟!!

سفر رفتن توری ؟!؟!

البته من نمیگم ادم ها باید عنتلکت باشن و به قول افلاطون مردم فیلسوف همانند آتن نه اصلا و ابدا ولی زین بحر فیروزه ای به گنجایش خویش برد کوزه ای همه ادم ها میتونن این حرب ها رو بزنن شما هم بار ها از این جنس حربا شنیدید ولی عمل کردن مهم ترین چیزه که در زندگی ممکن است


من حتما بلاشک باید از خودم شروع کنم که یه جامعه تغییر کنه

نظرات (۲)

"دوشنبه که تعطیلی وفات امام زمان بود "

چی میزنی اینقد بالایی!!!
داداش بذار بیادش بعد بگو وفات پیدا کرد!!!

پاسخ:
به قول فلاسفه موجودیت از وجودیت میاید و حوادث از حادث پیش می اید و موجودیت حادث دارد.
فلذا چیزی که وجودیتش در حاله ای از ابهام است نمیتوان در مورد حوادثش صحبت کرد.

خیلی از اوقات رفتار خودمون خودمون رو ناراحت میکنه!؟!!!

دقیقا درسته 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی